پارت۱۴فیک:جرقه عشق
ماشین جلوی بار ایستادویکی از بادیگاردا اومد ودرماشین رو باز کردوکوک پیاده شدوپشت سرش منم پیاده شدم
بله این همون باری بود که اون روز برای اولین بار با شوگا اومدم،کاش هیچوقت پامو اینجا نمیذاشتم
+میخای همین طوری نگا کنی؟
_ها..چی؟
+رابیوف
_باشه
پشت کوک را افتادم ورفتیم داخل ،بوی الکل وسیگار حالمو بهم میزد ولی چاره ای جز تحمل نداشتم.کوک رفت وپشت میزی که روش پربود از مشروب های مختلف نشست ومنم کنار خودش نشوند.حالم از هرزه هایی که با لباس های باز اطراف مردا پرسه میزدن بهم میخوردپس نگامو ازشون گرفتم وچشامو اطراف چرخوندم ودنبال شوگا گشتم ولی انگار هنوز نیومده بود،کوک هم در یکی از بطری های مشروب رو باز کرد وهمین جوری سرکشید،ولی اثری از مستی تو چهرش مشخص نبود انگار ظرفیتش بالاتر از این حرفاس
دوتا از هرزه ها اومدن و به کوک نزدیک شدن ویکیشون گف
=حال ددیم چطوره؟
+خخخخ انگار بازم هوس کردی؟
=اوممممم چجور هم!راستی ددی امشب دوستم هم باهامون میاد ،میتونی از پس دوتامون هم بربیای؟
+انگار منو نشناختی،بپا امشب جرنخورین خخخخخ
=اممممم خوبه،راستی ددی این دختره کیه؟
+نترس جاتو نمیگیره
=خوبه ،مابریم آماده بشیم پس هر وقت حاضر شدی بیا بالا تو اتاق ۲۴
+باش
وای خوب شد که رفتن ،دیگه به خاطر حرفاشون کم مونده بود بالا بیارم،وای کاش شوگازود برسه ومنو از این جهنم نجات بده.......
ویو شوگا
بعد از اینکه حاضرشدم(اسلاید۲)سمت بار راه افتادم وبعد از چند دقیقه رسیدم وماشین رو جای مناسب پارک کردم ومدارک رو برداشتم و درماشین رو بستم وبه سمت بار قدم برداشتم وداخل شدم وهمین که وارد شدم چشام رو چرخوندم وبالاخره ات رو دیدم که کنار کوک نشسته وبا اضطراب اطراف رو نگا میکردویهو منو دید،میتونستم از نگاش بفهمم که چقدر خوشحال شده از دیدنم پس وقت رو تلف نکردم وسمتشون حرکت کردم وهنوز چند قدمی رفته بودم که صدای آژیر پلیس متوقفم کرد...
ویو کوک
بلاخره سرو کله شوگا پیدا شد ،همین که سرمو برگردوندم تا بطری مشروب رو روی میز بزارم ،صدای آژیر پلیس توجهم رو جلب کرد
لعنتیییییییییییی،نباید بهش اعتماد میکردم بهم کلک زد...
ببخشید که دیر شد برای جبران امروز دو پارت میزارم،لطفا حمایت یادتون نره😘😘
بله این همون باری بود که اون روز برای اولین بار با شوگا اومدم،کاش هیچوقت پامو اینجا نمیذاشتم
+میخای همین طوری نگا کنی؟
_ها..چی؟
+رابیوف
_باشه
پشت کوک را افتادم ورفتیم داخل ،بوی الکل وسیگار حالمو بهم میزد ولی چاره ای جز تحمل نداشتم.کوک رفت وپشت میزی که روش پربود از مشروب های مختلف نشست ومنم کنار خودش نشوند.حالم از هرزه هایی که با لباس های باز اطراف مردا پرسه میزدن بهم میخوردپس نگامو ازشون گرفتم وچشامو اطراف چرخوندم ودنبال شوگا گشتم ولی انگار هنوز نیومده بود،کوک هم در یکی از بطری های مشروب رو باز کرد وهمین جوری سرکشید،ولی اثری از مستی تو چهرش مشخص نبود انگار ظرفیتش بالاتر از این حرفاس
دوتا از هرزه ها اومدن و به کوک نزدیک شدن ویکیشون گف
=حال ددیم چطوره؟
+خخخخ انگار بازم هوس کردی؟
=اوممممم چجور هم!راستی ددی امشب دوستم هم باهامون میاد ،میتونی از پس دوتامون هم بربیای؟
+انگار منو نشناختی،بپا امشب جرنخورین خخخخخ
=اممممم خوبه،راستی ددی این دختره کیه؟
+نترس جاتو نمیگیره
=خوبه ،مابریم آماده بشیم پس هر وقت حاضر شدی بیا بالا تو اتاق ۲۴
+باش
وای خوب شد که رفتن ،دیگه به خاطر حرفاشون کم مونده بود بالا بیارم،وای کاش شوگازود برسه ومنو از این جهنم نجات بده.......
ویو شوگا
بعد از اینکه حاضرشدم(اسلاید۲)سمت بار راه افتادم وبعد از چند دقیقه رسیدم وماشین رو جای مناسب پارک کردم ومدارک رو برداشتم و درماشین رو بستم وبه سمت بار قدم برداشتم وداخل شدم وهمین که وارد شدم چشام رو چرخوندم وبالاخره ات رو دیدم که کنار کوک نشسته وبا اضطراب اطراف رو نگا میکردویهو منو دید،میتونستم از نگاش بفهمم که چقدر خوشحال شده از دیدنم پس وقت رو تلف نکردم وسمتشون حرکت کردم وهنوز چند قدمی رفته بودم که صدای آژیر پلیس متوقفم کرد...
ویو کوک
بلاخره سرو کله شوگا پیدا شد ،همین که سرمو برگردوندم تا بطری مشروب رو روی میز بزارم ،صدای آژیر پلیس توجهم رو جلب کرد
لعنتیییییییییییی،نباید بهش اعتماد میکردم بهم کلک زد...
ببخشید که دیر شد برای جبران امروز دو پارت میزارم،لطفا حمایت یادتون نره😘😘
۲.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.