Why?p⁹
جولیا:خب من رفتم به پدر مادرش گفتم
لیا:چیو
جولیا:که من کوک رو دوس دارم
لیا:تو چی کار کردییییییییییییییی
جولیا:(شروع کرد به گریه کردن)
لیا:براچی داری گریه میکنی
جولیا:من الان هم هق.... یه حسی هق.... دارم که هیچ کس منو درک نمیکنه. هق
لیا:اشکالی نداره همه درست میشه خب؟
جولیا:دیگه روم نمیشه تو چشاش نگاه کنم
لیا:اشکالی نداره
(ویو کوک)
وقتی رفتم خونه دیدم جولیا نیس
کوک:زن عموووو
م/ج:جانم
کوک:جولیا کجاست
م/ج:تو اتاقش بایکی از دوستاشه براچی؟
کوک:آخه یه وسیله میخواستم ازش بگیرم
م/ج:برو تو اتاقش
کوک:مرسی
در زدم رفتم داخل اتاقش
بایکی از دوستاش بود
جولیا:کاری داری؟
کوک: میخواستم ببینم گوشیم اینجا نیس
جولیا:نع مگه امدی اینجا؟
کوک:نه میخواستم ببینم چون دیشب امدم تو اتاقت اینجا نیس
جولیا:نه نیست
کوک:ببینم گریه کردی
جولیا:نه
کوک:دروغ نگو میدونی از دروغ بدم میاد
لیا:آره
کوک:چرا
لیا:دوست پسرش ولش کرده
کوک:آها
رفتم بیرون یعنی دوست پسر داره
باید یه کاری کنم چون خیلی عاشقشم
البته حق داره چون من یه بار دسته رد بهش زدم برای همین حتما دیگه دوستم نداره
یه لحظه بغض کردم آخه فکر میکردم دیگه همه چی تمومه
۱
لیا:چیو
جولیا:که من کوک رو دوس دارم
لیا:تو چی کار کردییییییییییییییی
جولیا:(شروع کرد به گریه کردن)
لیا:براچی داری گریه میکنی
جولیا:من الان هم هق.... یه حسی هق.... دارم که هیچ کس منو درک نمیکنه. هق
لیا:اشکالی نداره همه درست میشه خب؟
جولیا:دیگه روم نمیشه تو چشاش نگاه کنم
لیا:اشکالی نداره
(ویو کوک)
وقتی رفتم خونه دیدم جولیا نیس
کوک:زن عموووو
م/ج:جانم
کوک:جولیا کجاست
م/ج:تو اتاقش بایکی از دوستاشه براچی؟
کوک:آخه یه وسیله میخواستم ازش بگیرم
م/ج:برو تو اتاقش
کوک:مرسی
در زدم رفتم داخل اتاقش
بایکی از دوستاش بود
جولیا:کاری داری؟
کوک: میخواستم ببینم گوشیم اینجا نیس
جولیا:نع مگه امدی اینجا؟
کوک:نه میخواستم ببینم چون دیشب امدم تو اتاقت اینجا نیس
جولیا:نه نیست
کوک:ببینم گریه کردی
جولیا:نه
کوک:دروغ نگو میدونی از دروغ بدم میاد
لیا:آره
کوک:چرا
لیا:دوست پسرش ولش کرده
کوک:آها
رفتم بیرون یعنی دوست پسر داره
باید یه کاری کنم چون خیلی عاشقشم
البته حق داره چون من یه بار دسته رد بهش زدم برای همین حتما دیگه دوستم نداره
یه لحظه بغض کردم آخه فکر میکردم دیگه همه چی تمومه
۱
۸.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.