دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۲۷🔗⛓️
یوری: بسته دیگه سرم درد گرفت کوک: پس خانم کم آورده یوری: نه خیرم به فکر توهم هستم یهو فهمیدم چی گفتم سعی کردم بحث رو عوض کنم یوری: امم بیا بریم ی بازیه دیگه کوک: لازم نیست بحث رو عوض کنی کوچولو😊 دستشو گذاشت رو سرم موهامو بهم ریخت دستمو گرفت کشید سمت ترن هوایی وای من از ارتفاع میترسم چیکار کنم یوری: اممم میخوای بریم ی بازی دیگه کوک ی چند لحظه به ترن هوایی نگاه کرد بعد با لبخند شیطانی به من نگاه کرد کوک: نکنه از ارتفاع میترسی کوچولو یوری: نه خیرم فقط گفتم ی بازی دیگه کنیم کوک: ارع تو گفتی و منم باور کردم اگر نمیترسی بیا بریم یوری: باش سوار ترن هوایی شدیم کوک هم از رو کرمش گفت ردیف اول بشینیم آخه این چه گو.هی بود خوردم کوک: نکنه میترسی..هوم یوری: نخیرم من نمیترسم ترن هوایی شروع کرد به حرکت کردن منم چشامو بستم بعد چند دقیقه سرعت گرفت یوری: کوووککک من میترسمممم( با جیغ) کوک محکم سرمو گذاشت رو سین.ش و گفت کوک: هیششش زود تموم میشه نمیدونم چرا ولی وقتی سرم تو سینش بود انگار دیگه نمیترسیدم صدای تپش قلبش رو میشنیدم باعث شد لبخند بزنم کوک: یوری تموم شد بلندشو پیاده شدیم یقه کوک رو گرفتم یوری: ببین اگر بشنوم کسی فهمیده باشه من از ارتفاع میترسم خودم میام کوک بغلم کرد صورتشو نزدیک صورتم آورد و گفت کوک: چیکارم میکنی ..هوم یوری: می ...می زنمت😳 کوک: تو حتی وقتی من نزدیکت میشم نفست میگیره بعد اون موقع میخوای منو بزنیم ..هوم یوری: نخیر کی گفته من بخاطر تو نفسم میگیره کوک: یعنی تو بخاطر من نفست نمیگیره ارع یوری: اوهوم کوک: بزار ببینم اومد گوشمو بو..س کرد انقدر قرمز شدم که جلوی صورتمو گرفتم یوری:🫣 کوک: چیشد تو که گفتی بخاطر من نفست نگرفت یوری: بلو گم..شو زدم به شونش کوک: 🤣😂 بیا خجالت نکش کوچولو بریم ی بازی دیگه اینبار تو انتخاب کن
🥀✨️پرش زمانی به ۹ شب ✨️🥀
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
با کوک کلی بازی کردم خیلییییی حال داد دیگه شب شده بود و ما خسته شده بودیم کوک گفت برم تو ماشین بشینم تا بیاد منم رفتم بشینم ی اکیپ پسر دقیقا بغل ماشین نشسته بودن بهشون میخورد م..ست باشن...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ⭐️✨️
⛓️🔗 پارت ۲۷🔗⛓️
یوری: بسته دیگه سرم درد گرفت کوک: پس خانم کم آورده یوری: نه خیرم به فکر توهم هستم یهو فهمیدم چی گفتم سعی کردم بحث رو عوض کنم یوری: امم بیا بریم ی بازیه دیگه کوک: لازم نیست بحث رو عوض کنی کوچولو😊 دستشو گذاشت رو سرم موهامو بهم ریخت دستمو گرفت کشید سمت ترن هوایی وای من از ارتفاع میترسم چیکار کنم یوری: اممم میخوای بریم ی بازی دیگه کوک ی چند لحظه به ترن هوایی نگاه کرد بعد با لبخند شیطانی به من نگاه کرد کوک: نکنه از ارتفاع میترسی کوچولو یوری: نه خیرم فقط گفتم ی بازی دیگه کنیم کوک: ارع تو گفتی و منم باور کردم اگر نمیترسی بیا بریم یوری: باش سوار ترن هوایی شدیم کوک هم از رو کرمش گفت ردیف اول بشینیم آخه این چه گو.هی بود خوردم کوک: نکنه میترسی..هوم یوری: نخیرم من نمیترسم ترن هوایی شروع کرد به حرکت کردن منم چشامو بستم بعد چند دقیقه سرعت گرفت یوری: کوووککک من میترسمممم( با جیغ) کوک محکم سرمو گذاشت رو سین.ش و گفت کوک: هیششش زود تموم میشه نمیدونم چرا ولی وقتی سرم تو سینش بود انگار دیگه نمیترسیدم صدای تپش قلبش رو میشنیدم باعث شد لبخند بزنم کوک: یوری تموم شد بلندشو پیاده شدیم یقه کوک رو گرفتم یوری: ببین اگر بشنوم کسی فهمیده باشه من از ارتفاع میترسم خودم میام کوک بغلم کرد صورتشو نزدیک صورتم آورد و گفت کوک: چیکارم میکنی ..هوم یوری: می ...می زنمت😳 کوک: تو حتی وقتی من نزدیکت میشم نفست میگیره بعد اون موقع میخوای منو بزنیم ..هوم یوری: نخیر کی گفته من بخاطر تو نفسم میگیره کوک: یعنی تو بخاطر من نفست نمیگیره ارع یوری: اوهوم کوک: بزار ببینم اومد گوشمو بو..س کرد انقدر قرمز شدم که جلوی صورتمو گرفتم یوری:🫣 کوک: چیشد تو که گفتی بخاطر من نفست نگرفت یوری: بلو گم..شو زدم به شونش کوک: 🤣😂 بیا خجالت نکش کوچولو بریم ی بازی دیگه اینبار تو انتخاب کن
🥀✨️پرش زمانی به ۹ شب ✨️🥀
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
با کوک کلی بازی کردم خیلییییی حال داد دیگه شب شده بود و ما خسته شده بودیم کوک گفت برم تو ماشین بشینم تا بیاد منم رفتم بشینم ی اکیپ پسر دقیقا بغل ماشین نشسته بودن بهشون میخورد م..ست باشن...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ⭐️✨️
۱۶.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.