part⁶⁷🦖🗿
مرد جوان « دو روز دیگه قراره به ایتالیا برم.... اگه دوست داری ازش انتقام بگیری ساعت 9 شب خودتو به این ادرس برسون !
لانا « چرا باید به حرف تو گوش کنم؟ از کجا معلوم ادم پدرم نباشی؟
مرد جوان « از انتظار زیاد خوشم نمیاد! پس دیر نکن
لانا « بدون اینکه پاسخی بده گذاشت و رفت! پسره ی عوضی.... کارت مچاله شده ی توی دستم رو بالا اوردم و نگاهی به ادرس کارت انداختم! یه سوییت نزدیک فرودگاه
//شب قبل از پرواز به ایتالیا!..... عمارت جئون //
جانگ می « هر کاری می کردم خواب به چشمام نمیومد! ترکیب مزخرفی از استرس و نگرانی و خشم درونم شعله کشیده بود و قصد خاموشی نداشت..... بلند شدم و چراغ اتاقم رو روشن کردم! فلوت مری رو برداشتم و دستی به سطح صاف و درخشانش کشیدم.... خیلی وقت بود فلوت نزده بودم و این شاید کمی آرومم میکرد!
_فلوت رو به لبش نزدیک کرد و سعی کرد دوباره رویا پردازی کنه! این اتاق و این عمارت رو همراه جسمش ترک کنه و به سرزمین رویا هاش بره.... یه قلعه سنگی میون یه دشت پر از گل! قلعه ای که تک تک سنگاش رو با آروزهاش چیده بود.... نفس عمیقی کشید و با شنیدن نوای خوش فلوت خودشو به دست رویا سپرد
کوک « کش و قوسی به بدنم دادم و چشمام رو بستم تا کمی از سوزششون کم بشه! پلکام داشت سنگین میشد که صدای واضح یه ساز شبیه به فلوت به گوشم رسید.... اول فکر کردم توهم زدم اما بعد از اینکه کمی دقت کردم فهمیدم صدا متعلق به یکی از اتاق های طبقه بالاست اما این وقت شب کی بیداره؟
_اتاقش رو ترک کرد و صدای ساز واضح تر به گوشش میرسید.... صدایی عجیب و زیبا که آرامش رو به وجودش تزریق میکرد! لازم نبود زیاد از اتاقش دور بشه چون چشمش به نوری اوفتاد که از اتاق جانگ می به بیرون می تابید.... به در اتاق جانگ می که رسید در رو بی صدا باز کرد و با دیدن صحنه مقابلش احساس میکرد قلبش دیگه کار نمیکنه
کوک « چشماشو بسته بود و متوجه اتفاقات دور و ورش نبود! موهای موج دار مشکیش رو آزادانه و با سخاوت روی شونه هاش رها کرده بود و پیرهن بلند مشکی همراه با رویی توری خاکستری رنگ به تن داشت.... جانگ می زیبا بود اما امشب وجه تازه ای از زیبایی ذاتیشو به نمایش گذاشته بود! تو واقعا یه انسانی جانگ می؟ چطور یه انسان میتونه اینقدر زیبا باشه؟
خواستم بگم "دوستت دارم" اما دیدم جوری که دوستت دارم فرق میکنه با همه ی دوستت دارم ها و عاشقتم ها متفاوت تره .. پس اومدم گفتم :
"به شیرینی تموم شکلات هایی که خوردیم ..
به زیبایی تموم خنده های از ته دلت که تنها تماشاچیش خودم بودم ...
به بزرگی دلتنگی های شبونمون ...
به تعداد لحظه های نفس کشیدنت ...
به اندازه ذره ذره ی وجودت ..
و به بزرگی خیال محضی که با تو در اون زندگی می کنم،
می پرستمت ."
ترجیحا این پارت رو با موزیک ویدیو همراهش بخونید
لانا « چرا باید به حرف تو گوش کنم؟ از کجا معلوم ادم پدرم نباشی؟
مرد جوان « از انتظار زیاد خوشم نمیاد! پس دیر نکن
لانا « بدون اینکه پاسخی بده گذاشت و رفت! پسره ی عوضی.... کارت مچاله شده ی توی دستم رو بالا اوردم و نگاهی به ادرس کارت انداختم! یه سوییت نزدیک فرودگاه
//شب قبل از پرواز به ایتالیا!..... عمارت جئون //
جانگ می « هر کاری می کردم خواب به چشمام نمیومد! ترکیب مزخرفی از استرس و نگرانی و خشم درونم شعله کشیده بود و قصد خاموشی نداشت..... بلند شدم و چراغ اتاقم رو روشن کردم! فلوت مری رو برداشتم و دستی به سطح صاف و درخشانش کشیدم.... خیلی وقت بود فلوت نزده بودم و این شاید کمی آرومم میکرد!
_فلوت رو به لبش نزدیک کرد و سعی کرد دوباره رویا پردازی کنه! این اتاق و این عمارت رو همراه جسمش ترک کنه و به سرزمین رویا هاش بره.... یه قلعه سنگی میون یه دشت پر از گل! قلعه ای که تک تک سنگاش رو با آروزهاش چیده بود.... نفس عمیقی کشید و با شنیدن نوای خوش فلوت خودشو به دست رویا سپرد
کوک « کش و قوسی به بدنم دادم و چشمام رو بستم تا کمی از سوزششون کم بشه! پلکام داشت سنگین میشد که صدای واضح یه ساز شبیه به فلوت به گوشم رسید.... اول فکر کردم توهم زدم اما بعد از اینکه کمی دقت کردم فهمیدم صدا متعلق به یکی از اتاق های طبقه بالاست اما این وقت شب کی بیداره؟
_اتاقش رو ترک کرد و صدای ساز واضح تر به گوشش میرسید.... صدایی عجیب و زیبا که آرامش رو به وجودش تزریق میکرد! لازم نبود زیاد از اتاقش دور بشه چون چشمش به نوری اوفتاد که از اتاق جانگ می به بیرون می تابید.... به در اتاق جانگ می که رسید در رو بی صدا باز کرد و با دیدن صحنه مقابلش احساس میکرد قلبش دیگه کار نمیکنه
کوک « چشماشو بسته بود و متوجه اتفاقات دور و ورش نبود! موهای موج دار مشکیش رو آزادانه و با سخاوت روی شونه هاش رها کرده بود و پیرهن بلند مشکی همراه با رویی توری خاکستری رنگ به تن داشت.... جانگ می زیبا بود اما امشب وجه تازه ای از زیبایی ذاتیشو به نمایش گذاشته بود! تو واقعا یه انسانی جانگ می؟ چطور یه انسان میتونه اینقدر زیبا باشه؟
خواستم بگم "دوستت دارم" اما دیدم جوری که دوستت دارم فرق میکنه با همه ی دوستت دارم ها و عاشقتم ها متفاوت تره .. پس اومدم گفتم :
"به شیرینی تموم شکلات هایی که خوردیم ..
به زیبایی تموم خنده های از ته دلت که تنها تماشاچیش خودم بودم ...
به بزرگی دلتنگی های شبونمون ...
به تعداد لحظه های نفس کشیدنت ...
به اندازه ذره ذره ی وجودت ..
و به بزرگی خیال محضی که با تو در اون زندگی می کنم،
می پرستمت ."
ترجیحا این پارت رو با موزیک ویدیو همراهش بخونید
۴۱.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.