ته ویو
ته ویو
نزدیک بود وارد اتاق ات بشم
اجوما آمد و گفت بسرم
بیا غذا آمادس
ات ویو
داشتم لباس عوض میکردم
که کمی در باز شد توجهی
نکردم کمی بعد اجما آمد و گفت
اجوما :
دخترم بیا غذا
بعد آمدم داشتم میرفتن تو آشپز خونه
(ات و اجما تو آشپز خونه غذا میخورن ولی ته رو میز غذا خوری)
ات ویو
داشتم میرفتم تو آشپز خونه که ته صدام زد
ته.
ات امروز با من غذا بخور باید یه چیزی بهت بگم
ات ویو
کمی تعجب کردم
بعد رفتم نشستم گفتم
ات.
بگو چی میخواستی بگی
ته .
اول یه چیزی بخور
ات کمی برنج خورد که ته بگه چی شده
ات .
خوب حالا بگو
ته .
بزار اول یه سوال بپرسم
ات
.بپرس .
تو اتاق داشتی چیکار میکردی مگه نگفتم فقط شب اجازهی استراحت داری
ات. لباسم کثیف شد عوض کردم
ته تو ذهنش .
خوب شد نرفتم تو 😌
لطفا لایک کنید وکامنت بزارید پارت بعدی تو مخ کوچک من است😁🤍🤍🤍
نزدیک بود وارد اتاق ات بشم
اجوما آمد و گفت بسرم
بیا غذا آمادس
ات ویو
داشتم لباس عوض میکردم
که کمی در باز شد توجهی
نکردم کمی بعد اجما آمد و گفت
اجوما :
دخترم بیا غذا
بعد آمدم داشتم میرفتن تو آشپز خونه
(ات و اجما تو آشپز خونه غذا میخورن ولی ته رو میز غذا خوری)
ات ویو
داشتم میرفتم تو آشپز خونه که ته صدام زد
ته.
ات امروز با من غذا بخور باید یه چیزی بهت بگم
ات ویو
کمی تعجب کردم
بعد رفتم نشستم گفتم
ات.
بگو چی میخواستی بگی
ته .
اول یه چیزی بخور
ات کمی برنج خورد که ته بگه چی شده
ات .
خوب حالا بگو
ته .
بزار اول یه سوال بپرسم
ات
.بپرس .
تو اتاق داشتی چیکار میکردی مگه نگفتم فقط شب اجازهی استراحت داری
ات. لباسم کثیف شد عوض کردم
ته تو ذهنش .
خوب شد نرفتم تو 😌
لطفا لایک کنید وکامنت بزارید پارت بعدی تو مخ کوچک من است😁🤍🤍🤍
۱۳.۰k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.