عشق قرار دادی پارت ۲۵
ویو لیا :
داشتم تو آشپز خونه غذا رو تو ظرف میکشیدم که بابام اومد خونه و مامانم رفت پیشش و یه چیزی گفت و منم سلام دادم و نشستیم سر سفره وقتی غذا تموم شد و ظرفا رو جمع کردم و شستم داشتم میرفتم اتاقم که بابام گفت کارت دارم نشستم رو کاناپه کنارش که گفت
ب.ل : میخوام تمام حقیقت رو راجب جیمین بگم که اگه میخوای فراموشش کنی راحت بتونی این کار رو بکنی
لیا : چه حقیقتی
ب.ل : دو سال پیش من تو امریکا منتظر دوستم بودم که دیدم یه بچه ۴یا ۵ ساله بغل جیمین و یه خانمی که بهش میخوره ۲۴ یا ۲۵ ساله باشه باهم از پارک اومدن باهم میگفتن و میخندیدن
لیا : پدر مطمئننی اونا زن و بچش بودن مسلما باید خبرش پخش شده باشه
ب.ل : دخترم من با تو و اون مشکل ندارم منم دوست دارم تو خوشبخت باشی ولی اگه دوسش داری میتونیم تحقیق کنیم
لیا : باشه پس میشه من زنگ بزنم به جیمین و ازش اسم و ادرس دختره رو بگیرم ؟
ب.ل : بیا گوشیتو بگیر و زنگ بزن ولی همینجا و روی بلندگو بزار
لیا : باشه ( زنگ میزنه)
🛑🛑خب خب
دوستان حمایت حمایت وگرنه دیگه نمیزارم حالا خود دانید 🛑🛑
داشتم تو آشپز خونه غذا رو تو ظرف میکشیدم که بابام اومد خونه و مامانم رفت پیشش و یه چیزی گفت و منم سلام دادم و نشستیم سر سفره وقتی غذا تموم شد و ظرفا رو جمع کردم و شستم داشتم میرفتم اتاقم که بابام گفت کارت دارم نشستم رو کاناپه کنارش که گفت
ب.ل : میخوام تمام حقیقت رو راجب جیمین بگم که اگه میخوای فراموشش کنی راحت بتونی این کار رو بکنی
لیا : چه حقیقتی
ب.ل : دو سال پیش من تو امریکا منتظر دوستم بودم که دیدم یه بچه ۴یا ۵ ساله بغل جیمین و یه خانمی که بهش میخوره ۲۴ یا ۲۵ ساله باشه باهم از پارک اومدن باهم میگفتن و میخندیدن
لیا : پدر مطمئننی اونا زن و بچش بودن مسلما باید خبرش پخش شده باشه
ب.ل : دخترم من با تو و اون مشکل ندارم منم دوست دارم تو خوشبخت باشی ولی اگه دوسش داری میتونیم تحقیق کنیم
لیا : باشه پس میشه من زنگ بزنم به جیمین و ازش اسم و ادرس دختره رو بگیرم ؟
ب.ل : بیا گوشیتو بگیر و زنگ بزن ولی همینجا و روی بلندگو بزار
لیا : باشه ( زنگ میزنه)
🛑🛑خب خب
دوستان حمایت حمایت وگرنه دیگه نمیزارم حالا خود دانید 🛑🛑
۳.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.