بعضی واژه ها را نمیشود معنا کرد، بعضی احساس ها در کلمات ج
بعضی واژهها را نمیشود معنا کرد، بعضی احساسها در کلمات جا نمیشوند، یک سری حالها را نمیشود توصیف کرد، و بعضی آدم ها را. مثل کسی که یک روز دستت را میفشارد و قول میدهد تا ابد کنارت بماند. کسی که کنارش آرامترینی. تمام حرفهایت از ته دل است. نه غصههایت را پنهان میکنی، و نه خندههایت را. کسی که کنارش خودت هستی، فقط خودت!
در نبودنش حس آن کودک کلاس اولی را داری، که در روزهای اول مدرسه به اجبار مادرش را ترک کرده، همانقدر جای خالی داری، و همانقدر دلهره! همانی که در بدترین روزهایت میتوانی سرت را روی شانهاش بگذاری و از گریه کردن خجالت نکشی، همانی که با خیالی راحت محرم اسرارت میشود، همانی که میدانی تا ابد برایت میماند و ترس از دست دادنش را نداری. تو نمیدانی ابد دقیقا تا کجاست، اما روی قولش حساب کردهای. یک نفر که برایت مثل مادر میشود، مثل وطن، و همانقدر مهربانانه پناهت میدهد!
راستش بعضی واژهها را نمیشود معنا کرد، بعضی احساسها در کلمات جا نمیشوند، مثل عشق، مثل دوست داشتن …
در نبودنش حس آن کودک کلاس اولی را داری، که در روزهای اول مدرسه به اجبار مادرش را ترک کرده، همانقدر جای خالی داری، و همانقدر دلهره! همانی که در بدترین روزهایت میتوانی سرت را روی شانهاش بگذاری و از گریه کردن خجالت نکشی، همانی که با خیالی راحت محرم اسرارت میشود، همانی که میدانی تا ابد برایت میماند و ترس از دست دادنش را نداری. تو نمیدانی ابد دقیقا تا کجاست، اما روی قولش حساب کردهای. یک نفر که برایت مثل مادر میشود، مثل وطن، و همانقدر مهربانانه پناهت میدهد!
راستش بعضی واژهها را نمیشود معنا کرد، بعضی احساسها در کلمات جا نمیشوند، مثل عشق، مثل دوست داشتن …
۲.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.