ادامه پارت 4
& بکش کنار
٪ میبینم که جوجه مون زبون در آورده
سونگمین میخواست جونگین رو بزنه که فلیکس نذاشت دستش رو گرفت و به اون طرف پرت کرد .
_ بچه تو آدم بشو نیستی نه بهت اخطار داده بودم ها
+ درسته اخطار داده بودی اما نگفتی حق زدن دوستات رو هم ندارم .
زنگ کلاس خورد
_ حیف زنگ کلاس خورد وگرنه برات میگفتم بیبی
+ برو بابا
با هم به طرف کلاس حرکت کردیم
# بچه ها من امروز هیچ درسی نمیدم فقط اومدم کلاس بهتون بگم که برای امتحانتون خوب درس بخونین .
& هی لیکسی نگاه کن هیونجین داره چطور نگاهت میکنه
+ ولش کن اصلا حوصلش رو ندارم
بعد هم نشستن و باهم کلی حرف زدن
زنگ تفریح خورد
هیونجین که دیگه از کارای فلیکس خسته شده بود ی نقشه کشید و اون رو با دار و دستش در میون گذاشت .
زنگ آخر مدرسه
+ شرمنده جونگین اما امروز من نمیتونم باهات بیام چون برام کاری پیش اومده
& اشکالی نداره برو به کارت برس
+ اوکی پس فردا میبینمت
& اوهوممم فعلا
جونگین در حال برگشت از مدرسه بود که توسط چند نفر دزدیده شد و به متروکه ترین جای شهر برده شد.
گوشی فلیکس زنگ خورد دید که ی شماره ناشناس هستش جواب داد بهش گفت اگه میخوای جونگین زنده بمونه به آدرسی که برات میفرستم بیا بعد هم قطع کرد
فلیکس از ترس اینکه بلایی سر جونگین نیاد به اون آدرس رفت . وقتی به اونجا رسید از چیزی که میدید باورش نمیشد . هیونجین و دار و دستش بودن که جونگین رو دزدیده بودن .
رو به هیونجین کرد و گفت
٪ میبینم که جوجه مون زبون در آورده
سونگمین میخواست جونگین رو بزنه که فلیکس نذاشت دستش رو گرفت و به اون طرف پرت کرد .
_ بچه تو آدم بشو نیستی نه بهت اخطار داده بودم ها
+ درسته اخطار داده بودی اما نگفتی حق زدن دوستات رو هم ندارم .
زنگ کلاس خورد
_ حیف زنگ کلاس خورد وگرنه برات میگفتم بیبی
+ برو بابا
با هم به طرف کلاس حرکت کردیم
# بچه ها من امروز هیچ درسی نمیدم فقط اومدم کلاس بهتون بگم که برای امتحانتون خوب درس بخونین .
& هی لیکسی نگاه کن هیونجین داره چطور نگاهت میکنه
+ ولش کن اصلا حوصلش رو ندارم
بعد هم نشستن و باهم کلی حرف زدن
زنگ تفریح خورد
هیونجین که دیگه از کارای فلیکس خسته شده بود ی نقشه کشید و اون رو با دار و دستش در میون گذاشت .
زنگ آخر مدرسه
+ شرمنده جونگین اما امروز من نمیتونم باهات بیام چون برام کاری پیش اومده
& اشکالی نداره برو به کارت برس
+ اوکی پس فردا میبینمت
& اوهوممم فعلا
جونگین در حال برگشت از مدرسه بود که توسط چند نفر دزدیده شد و به متروکه ترین جای شهر برده شد.
گوشی فلیکس زنگ خورد دید که ی شماره ناشناس هستش جواب داد بهش گفت اگه میخوای جونگین زنده بمونه به آدرسی که برات میفرستم بیا بعد هم قطع کرد
فلیکس از ترس اینکه بلایی سر جونگین نیاد به اون آدرس رفت . وقتی به اونجا رسید از چیزی که میدید باورش نمیشد . هیونجین و دار و دستش بودن که جونگین رو دزدیده بودن .
رو به هیونجین کرد و گفت
۹۵۸
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.