Part:۹
Part:۹
ا.ت رفت توی اتاقی ک ب صلاح اتاق خودش بود
جیمین: ا.ت چیزی لازم داشتی اتاق بغلی اتاق خودم بیا پیشم
ا.ت: باشه مرسی
جیمین: .......شب بخیر
رفت درو بست
جیمین ویو*
با فکر اینکه ا.تم برگشته دوباره اشکام جاری شد دلم براش خیلی تنگ شده بود این دختر...این دختر همچیش شبیه ا.ت خودمه خودمو رو تخت ولو کردم کراواتمو شل کردم و موهامو با دستم دادم عقب نمیتونستم درست فکر کنم تصمیم گرفتم یکم با مست شدن خودمو از اون همه فکر و خیالات دور باشم رفتم پایین یه بطری ویسکی ۸۵ درصد برداشتم رفتم روی کاناپه نشستم و شروع کردم ب خوردن میخاستم زیاد نخورم ولی یه پیک شد دو پیک، دو پیک شد سه پیک سه پیک شد ده پیک و دیگه هیچی تو بطری نمونده بود یه شیشه دیگه برداشتم و همشو سر کشیدم....
ا.ت ویو*
بعد از اینکه جیمین رفت یه دست لباس خاب از کمد برداشتم اینجا قبلا دختری بوده؟ اه یادم رفت اینجا اتاق اون دختره ا.تس
رو تخت دراز کشیدم و با هزارتا دردسر خابم برد ولی نصف شب با گلودرد از خواب پریدم گلوم درد میکرد خشک شده بود به شدت نیاز داشتم آب بخورم لباسه زیاد کوتاه نبود؟ اگه کسی پایین باشه و منو اینجوری ببینه چی؟ نه بابا همه خابن الان هوفف لباس خابه یه روپوش ساتن داشت همونو پوشیدم روش و رفتم پایین پی در پی صرفه میکردم خابم میومد چشمام خابالود بود از پله ها رفتم پایین هوفف من از کجا باید بدونم الان توی این خونه که نه قصر به این بزرگی آشپزخونه کجاست
جیمینم که الان خاب بود ناچار بودم خودم پیداش کنم ایش همه آشپزخونه ها پایینن دیگه؟؟؟ پذیرایی یه راهرو داشت ک بنظر کوتاه بود زدم ب هدفف همونجا بود رفتم تو آشپز خونه و نصف لیوان آب ولرم خوردم نور کمی بود و این باعث میدش ب سختی دید داشته باشم هوفف خاستم برگردم ک دستی دور کمرم حلقه شد و سر کسی روی شونم قرار گرفت.....
ا.ت رفت توی اتاقی ک ب صلاح اتاق خودش بود
جیمین: ا.ت چیزی لازم داشتی اتاق بغلی اتاق خودم بیا پیشم
ا.ت: باشه مرسی
جیمین: .......شب بخیر
رفت درو بست
جیمین ویو*
با فکر اینکه ا.تم برگشته دوباره اشکام جاری شد دلم براش خیلی تنگ شده بود این دختر...این دختر همچیش شبیه ا.ت خودمه خودمو رو تخت ولو کردم کراواتمو شل کردم و موهامو با دستم دادم عقب نمیتونستم درست فکر کنم تصمیم گرفتم یکم با مست شدن خودمو از اون همه فکر و خیالات دور باشم رفتم پایین یه بطری ویسکی ۸۵ درصد برداشتم رفتم روی کاناپه نشستم و شروع کردم ب خوردن میخاستم زیاد نخورم ولی یه پیک شد دو پیک، دو پیک شد سه پیک سه پیک شد ده پیک و دیگه هیچی تو بطری نمونده بود یه شیشه دیگه برداشتم و همشو سر کشیدم....
ا.ت ویو*
بعد از اینکه جیمین رفت یه دست لباس خاب از کمد برداشتم اینجا قبلا دختری بوده؟ اه یادم رفت اینجا اتاق اون دختره ا.تس
رو تخت دراز کشیدم و با هزارتا دردسر خابم برد ولی نصف شب با گلودرد از خواب پریدم گلوم درد میکرد خشک شده بود به شدت نیاز داشتم آب بخورم لباسه زیاد کوتاه نبود؟ اگه کسی پایین باشه و منو اینجوری ببینه چی؟ نه بابا همه خابن الان هوفف لباس خابه یه روپوش ساتن داشت همونو پوشیدم روش و رفتم پایین پی در پی صرفه میکردم خابم میومد چشمام خابالود بود از پله ها رفتم پایین هوفف من از کجا باید بدونم الان توی این خونه که نه قصر به این بزرگی آشپزخونه کجاست
جیمینم که الان خاب بود ناچار بودم خودم پیداش کنم ایش همه آشپزخونه ها پایینن دیگه؟؟؟ پذیرایی یه راهرو داشت ک بنظر کوتاه بود زدم ب هدفف همونجا بود رفتم تو آشپز خونه و نصف لیوان آب ولرم خوردم نور کمی بود و این باعث میدش ب سختی دید داشته باشم هوفف خاستم برگردم ک دستی دور کمرم حلقه شد و سر کسی روی شونم قرار گرفت.....
۱.۲k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.