فیک قاتل من پارت ۳۰ پاک شده💢
ویو/ات
از اولش حس کردم ک حال تهیونگ خوب نیست و چیزی شده نمیدونم باعث این حالش منم یا اتفاق دیگری افتاده ولی حتی اگ اتفاقی افتاده باشه تهیونگ حق نداره اینقد ویسکی و یک دفعه بخوره چون واس سلامتیش خوب نیس جدیدا نمیدونم چرا حال تهیونگ و سلامتیش برام مهم شده...اصلا مگ اون باعث همه ی این اتفاقاتی که سرم افتاد نیس چرا باید برام مهم باشه...
کوک: ا/تتت افتخار میدادی باهم برقصیم...
ا/ت : کمی مکث میکنه و باخجالت به کوک نگاه میکنه و سرشو به علامت بله تکون میده
کوک دست ا/ت میگیره و بلندش میکنه و به سمت مرکز سالن برای رقصیدن میرن...
کوک دستشو دور کمر ا/ت حلقه میکنه و شروع به رقصیدن میکنن ک تهیونگ در حالت مستی و غیر اختیاری از جاش بلند میشه و دست ا/ت میکشه و اونو به دیوار میچسبونه و لب ا/ت به دندون میگیره و بعد از مک طولانی از لب ا/ت ازش جدا میشه...
ک کل مهمونا به حرکتی ک تهیونگ زد با تعجب نگاه میکردن...
دختر عموی تهیونگ با دیدن این صحنه هق هق هاش شدید تر شد و فهمید تهیونگ اینکا رو برای حرص دادنش انجام داد ک شروع کرد به لعنت فرستادن واس خودش و بهم ریختن موهاش و داد زدن...
ویو/ات
الان چیشد؟ او...اون تهیونگ چیکار کرد جلو این همه مردم و بدتر جلوی دختر عموش..من...منو...بوسید از شدت خجالت توان ایستادن نداشتم بدنم میلرزید و دیگ نمیتونستم تو صورت کسی نگاه کنم دیگ قادر نبودم مراسم و ادامه بدم که ب سمت اتاقم با قلبی ک نزدیک بود از سینم بزنه بیرون دویدم...
#kim
از اولش حس کردم ک حال تهیونگ خوب نیست و چیزی شده نمیدونم باعث این حالش منم یا اتفاق دیگری افتاده ولی حتی اگ اتفاقی افتاده باشه تهیونگ حق نداره اینقد ویسکی و یک دفعه بخوره چون واس سلامتیش خوب نیس جدیدا نمیدونم چرا حال تهیونگ و سلامتیش برام مهم شده...اصلا مگ اون باعث همه ی این اتفاقاتی که سرم افتاد نیس چرا باید برام مهم باشه...
کوک: ا/تتت افتخار میدادی باهم برقصیم...
ا/ت : کمی مکث میکنه و باخجالت به کوک نگاه میکنه و سرشو به علامت بله تکون میده
کوک دست ا/ت میگیره و بلندش میکنه و به سمت مرکز سالن برای رقصیدن میرن...
کوک دستشو دور کمر ا/ت حلقه میکنه و شروع به رقصیدن میکنن ک تهیونگ در حالت مستی و غیر اختیاری از جاش بلند میشه و دست ا/ت میکشه و اونو به دیوار میچسبونه و لب ا/ت به دندون میگیره و بعد از مک طولانی از لب ا/ت ازش جدا میشه...
ک کل مهمونا به حرکتی ک تهیونگ زد با تعجب نگاه میکردن...
دختر عموی تهیونگ با دیدن این صحنه هق هق هاش شدید تر شد و فهمید تهیونگ اینکا رو برای حرص دادنش انجام داد ک شروع کرد به لعنت فرستادن واس خودش و بهم ریختن موهاش و داد زدن...
ویو/ات
الان چیشد؟ او...اون تهیونگ چیکار کرد جلو این همه مردم و بدتر جلوی دختر عموش..من...منو...بوسید از شدت خجالت توان ایستادن نداشتم بدنم میلرزید و دیگ نمیتونستم تو صورت کسی نگاه کنم دیگ قادر نبودم مراسم و ادامه بدم که ب سمت اتاقم با قلبی ک نزدیک بود از سینم بزنه بیرون دویدم...
#kim
۱۰.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.