وقتی اون بزور موهاتو کوتاه کرد 😭
پارت ۷
ویو کوک
صدای ناله شنیدم با چیزی که دیدم مردمک چشمم گشاد شد
آت داشت لبه پنجره میرفت درحالی که خواب بود و مدام اسم هی سویا رو صدا میزد
رفتم گرفتمش هرچی صداش زدم بیدار نشد ترسیدم و به
به دکتر شخصیم شخصیم
گفت چه توهم زد یه سطل آورد و ریخت روش
که یهو بیدار شد و نفس نفس میزد
انگار نمیتونست حرف بزنه بغلش کردم و تو بغلم فشارش دادم
ناله های بدی میکرد که ادم تحریک میشد
دکتر کنارم بود و میگفت که محکم تر فشارش بدم
انگار نمیتونست دوری خواهرش رو تحمل کنه یهو به خودش اومد و منو پس زد و رفت زیر پتو و گفت همتون گمشید
رفتم بیرون
آت:عوضی
کوک:
باورم نمیشه چرا اینقدر از من این بدش میاد فردا میبرمش بیرون اره....
فردا.....
کوک:آت
آت:هوم
کوک:ام نظرت چیه امروز بریم بیرون
آت:
باشه
رفتم آماده شدم و لباس گرفتم همیشه لباس راحتی میپوشم (عکس لباس رو میزارم)
رفتیم بیرون با کسی که دیدم بزرگان ریخت دست کوک رو ول کردم و دنبال اون زن رفتم ........
ادامه ۱۰ لایک
ویو کوک
صدای ناله شنیدم با چیزی که دیدم مردمک چشمم گشاد شد
آت داشت لبه پنجره میرفت درحالی که خواب بود و مدام اسم هی سویا رو صدا میزد
رفتم گرفتمش هرچی صداش زدم بیدار نشد ترسیدم و به
به دکتر شخصیم شخصیم
گفت چه توهم زد یه سطل آورد و ریخت روش
که یهو بیدار شد و نفس نفس میزد
انگار نمیتونست حرف بزنه بغلش کردم و تو بغلم فشارش دادم
ناله های بدی میکرد که ادم تحریک میشد
دکتر کنارم بود و میگفت که محکم تر فشارش بدم
انگار نمیتونست دوری خواهرش رو تحمل کنه یهو به خودش اومد و منو پس زد و رفت زیر پتو و گفت همتون گمشید
رفتم بیرون
آت:عوضی
کوک:
باورم نمیشه چرا اینقدر از من این بدش میاد فردا میبرمش بیرون اره....
فردا.....
کوک:آت
آت:هوم
کوک:ام نظرت چیه امروز بریم بیرون
آت:
باشه
رفتم آماده شدم و لباس گرفتم همیشه لباس راحتی میپوشم (عکس لباس رو میزارم)
رفتیم بیرون با کسی که دیدم بزرگان ریخت دست کوک رو ول کردم و دنبال اون زن رفتم ........
ادامه ۱۰ لایک
۲.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.