تک پارتی مایکی ورژن شاد
اینم همون تک پارتی مایکی ورژن شاد که قول اش رو دادم
اول لایک کن بعد بخون
اسم شما:هانا[یعنی گل]
دخترک در حالی که داخل عمارت بانتن قدم میزد و سبدی پر از دوریاکی در دست داشت ،به دیوارها و تابلوهای زینتی آن امارت را نگاه میکرد
او به دنبال دوست خود بود
عمارت بانتن جای هر کسی نبود زیرا جایی بود برای افراد مافیا
ولی آن یه آدم معمولی نبود کسی بود که طبق گفته رئیس مافیا سانو مانجیرو ملقب به مایکی باید بهش احترام بزارن
چون تنها دوست اش بود که از دوران بچگی همراهش بود و پس از چند سال دوباره ان را پیدا کرده بود
مایکی ،هانا را به عنوان یک دوست صدا میکرد ولی این رابطه...یه چیزی بیشتر از رابطه دوستی بود
دخترک همینطوری که در راهرو قدم میزد ،ناگهان کسی او را از پشت بغل کرد و دستانش را دور کمر دخترک حلقه کرد و سر خود را از پشت روی شانههای هانا گذاشت
مایکی: پرنسس اینجا جای دخترا نیست...میدونی اینجا جایی که مافیا زندگی میکنه الان هر کاری دلم بخواد میتونم باهات بکنم!
دخترک کمی حال خورد و با کمی اخم گفت:سانو مانجیرو اصلا کارت قشنگ نیست نمیگی میترسم؟
مایکی: از کی تا حالا سانو مانجیر شدم؟
هانا:باشه مایکی خودتو لوس نکن
مایکی:چشم خودمو لوش نمیکنم[ادای هانا رو در آورد]
هانا هم یه اخم کیوت کرد
مایکی دست هانا رو گرفت:خب خانم خودتو لوس نکن بیا بریم تو دفترم
هانا:باشه
پسرک در حالی که دست دخترک را گرفته بود به سمت دفتر خود رفت و در را بست
خودش پشت میز نشست و دخترک را کنار صندلی که با کمی فاصله از صندلی خودش قرار داشت نشاند
دخترک سبد را روی میز گذاشت و پارچه را از رو آن برداشت بوی دروریاکی فضا را برداشت
هانا:مایکی دوریاکی ها رو خودم درست کردم داخل اش پر شکلات هست خوب شده؟
مایکی با لبخندی یا مزه:خوب؟ اینا محشره هانا
هانا تک خندی کرد و یک دوریاکی به مایکی داد و دیگری را خودش برداشت
هانا:مایکی بخور دیگه
مایکی: باشه
مایکی گاز کوچکی از دوریاکی زد و به هانا نگاه کرد دید که دختر گاز بزرگی از شیرینی زد طوری که کنار لب اش و لپ اش شکلاتی شد نگاهی به مایکی کرد و گفت:خوشمزه شده؟
پسرک کمی مکث کرد و هانا را نگاه کرد شیرینی اش را داخل بشقاب گذاشت و آروم از جایش بلند شد و شما هانا رفت
کمی خم شد و دستانش را در صورت هانا قلاب کرد و این کار باعث سرخ شدن هانا شد
هانا:م...مایکی
پسرک لب هایش را نزدیک لب های دخترک کرد چشم هایش را بست و شکلاتی که روی صورت دختر بود را با زبان اش خورد و کمی از لب های دختر را کاز گرفت و بعد از دخترک جدا شد
مایکی:تو از اون دوریاکی خیلی خوشمزه تری
هانا:م...مایکی منظورت چیه؟
مایکی: باید واضح بگم؟آره من از خیلی وقت پیش دیوانه وار عاشقتم...عشقمو قبول میکنی؟
هانا سرخ:خب...آره...حقیقت رو بخوایی فک نمیکردم حس دو طرفه باشه...
مایکی با لبخند رو صندلی نشست و کمی پاهاش رو باز کرد و اشاره کرد بری رو پاهاش بشینی:پرنسس افتخار نمیده پادشا یه دل سیر لباش رو تست کنه؟
هانا آرو رفت رو پاهای مایکی نشست و یک بوسه رو آغاز کرد نمیشه گفت یک بوسه رو آغاز کرد یه زندگی پر از عشق و محبت رو آغاز کرد
انگار اون مایکی شاد شنگول قدیم بر گشته...
چه طور شد بچه ها؟
واقعا دستتون درد نکنه ورژن غمگین خیلی لایک خورد
امیدوام اینم همون طوری حمایت بشه
سعی خودمو کردم غلط املایی نداشته باشم اگه داشتم ببخشید
اول لایک کن بعد بخون
اسم شما:هانا[یعنی گل]
دخترک در حالی که داخل عمارت بانتن قدم میزد و سبدی پر از دوریاکی در دست داشت ،به دیوارها و تابلوهای زینتی آن امارت را نگاه میکرد
او به دنبال دوست خود بود
عمارت بانتن جای هر کسی نبود زیرا جایی بود برای افراد مافیا
ولی آن یه آدم معمولی نبود کسی بود که طبق گفته رئیس مافیا سانو مانجیرو ملقب به مایکی باید بهش احترام بزارن
چون تنها دوست اش بود که از دوران بچگی همراهش بود و پس از چند سال دوباره ان را پیدا کرده بود
مایکی ،هانا را به عنوان یک دوست صدا میکرد ولی این رابطه...یه چیزی بیشتر از رابطه دوستی بود
دخترک همینطوری که در راهرو قدم میزد ،ناگهان کسی او را از پشت بغل کرد و دستانش را دور کمر دخترک حلقه کرد و سر خود را از پشت روی شانههای هانا گذاشت
مایکی: پرنسس اینجا جای دخترا نیست...میدونی اینجا جایی که مافیا زندگی میکنه الان هر کاری دلم بخواد میتونم باهات بکنم!
دخترک کمی حال خورد و با کمی اخم گفت:سانو مانجیرو اصلا کارت قشنگ نیست نمیگی میترسم؟
مایکی: از کی تا حالا سانو مانجیر شدم؟
هانا:باشه مایکی خودتو لوس نکن
مایکی:چشم خودمو لوش نمیکنم[ادای هانا رو در آورد]
هانا هم یه اخم کیوت کرد
مایکی دست هانا رو گرفت:خب خانم خودتو لوس نکن بیا بریم تو دفترم
هانا:باشه
پسرک در حالی که دست دخترک را گرفته بود به سمت دفتر خود رفت و در را بست
خودش پشت میز نشست و دخترک را کنار صندلی که با کمی فاصله از صندلی خودش قرار داشت نشاند
دخترک سبد را روی میز گذاشت و پارچه را از رو آن برداشت بوی دروریاکی فضا را برداشت
هانا:مایکی دوریاکی ها رو خودم درست کردم داخل اش پر شکلات هست خوب شده؟
مایکی با لبخندی یا مزه:خوب؟ اینا محشره هانا
هانا تک خندی کرد و یک دوریاکی به مایکی داد و دیگری را خودش برداشت
هانا:مایکی بخور دیگه
مایکی: باشه
مایکی گاز کوچکی از دوریاکی زد و به هانا نگاه کرد دید که دختر گاز بزرگی از شیرینی زد طوری که کنار لب اش و لپ اش شکلاتی شد نگاهی به مایکی کرد و گفت:خوشمزه شده؟
پسرک کمی مکث کرد و هانا را نگاه کرد شیرینی اش را داخل بشقاب گذاشت و آروم از جایش بلند شد و شما هانا رفت
کمی خم شد و دستانش را در صورت هانا قلاب کرد و این کار باعث سرخ شدن هانا شد
هانا:م...مایکی
پسرک لب هایش را نزدیک لب های دخترک کرد چشم هایش را بست و شکلاتی که روی صورت دختر بود را با زبان اش خورد و کمی از لب های دختر را کاز گرفت و بعد از دخترک جدا شد
مایکی:تو از اون دوریاکی خیلی خوشمزه تری
هانا:م...مایکی منظورت چیه؟
مایکی: باید واضح بگم؟آره من از خیلی وقت پیش دیوانه وار عاشقتم...عشقمو قبول میکنی؟
هانا سرخ:خب...آره...حقیقت رو بخوایی فک نمیکردم حس دو طرفه باشه...
مایکی با لبخند رو صندلی نشست و کمی پاهاش رو باز کرد و اشاره کرد بری رو پاهاش بشینی:پرنسس افتخار نمیده پادشا یه دل سیر لباش رو تست کنه؟
هانا آرو رفت رو پاهای مایکی نشست و یک بوسه رو آغاز کرد نمیشه گفت یک بوسه رو آغاز کرد یه زندگی پر از عشق و محبت رو آغاز کرد
انگار اون مایکی شاد شنگول قدیم بر گشته...
چه طور شد بچه ها؟
واقعا دستتون درد نکنه ورژن غمگین خیلی لایک خورد
امیدوام اینم همون طوری حمایت بشه
سعی خودمو کردم غلط املایی نداشته باشم اگه داشتم ببخشید
۱.۵k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.