که اون دختره چرا انقد حواسش به من هست مگه من چیکارشم با خ
که اون دختره چرا انقد حواسش به من هست مگه من چیکارشم با خودم گفتم میرم خونه فردا میپرسم که دیدم راهش باهام یکیه وقتی رسیدم خونه دیدم اونم داره باهام میاد داخل!؟
آکانه: سلام خاله
مامان: سلام عزیزم
رو کردم به مامان گفتم آکانه دختر خاله ی منه!!!
مامان: آره عزیزم
من: خب نباید قبلش بهم می گفتین!! ای خدا.. من میرم بیرون مامان ـــ آکانه خدافظ
آکانه: خدافظ
مامان: به سلامت
لباسام رو عوض کردم و رفتم بیرون عصر بود
یهو آمانه رو دیدم یوگی آمانه دوست بچگی ــم بود از سه سالگی تا الان... سلام کردم و باهم رفتیم بیرون و....
وقتی رسیدم خونه رو تختم دراز کشیدم که برام پیام اومد
(ماموریت اول: باید عضو ارتش شیطان کش بشی)
ها نکنه اینم یکی از ماموریت هامه ارتش شیطان کش؟
من؟ امکان نداره ــ باید می رفتم وگرنه نمی تونستم یکسال کاراکوئه ــم رو تموم کنم... دیگه دم دمای نیمه شب بود
یه چیزایی از شیاطین میدونستم به اضافه اسم هاشیرا ها
ولی دیگه چیزی نمیدونستم ــ خوابیدم فردا صبح تو راه مدرسه یه پوستر دیدم نوشته بود
(هر هاشیرا یک کارآموز انتخاب کرده و در محل حاضر شود)
سانس بهم رو کرده بود باید می رفتم به یه هاشیرا می گفتم میخوام کارآموزش بشم ولی کی تو دبیرستان من هاشیرا زیاده تو مدرسه یکیو انتخاب میکنم ــ مدرسه ــ
برم به تومیوکا سنپای بگم ــ وقتی دیدمش همه داشتن بهش می گفتن رفتم دنبال یکی دیگه و....... بلاخره یکیو پیدا کردم رنگوکو حالا باید تو مقر حاضر می شدم و....
تا پارت بعدی 🌻🌻حمایت کنید 🌼🌼
خدافظ 🎂🎂
آکانه: سلام خاله
مامان: سلام عزیزم
رو کردم به مامان گفتم آکانه دختر خاله ی منه!!!
مامان: آره عزیزم
من: خب نباید قبلش بهم می گفتین!! ای خدا.. من میرم بیرون مامان ـــ آکانه خدافظ
آکانه: خدافظ
مامان: به سلامت
لباسام رو عوض کردم و رفتم بیرون عصر بود
یهو آمانه رو دیدم یوگی آمانه دوست بچگی ــم بود از سه سالگی تا الان... سلام کردم و باهم رفتیم بیرون و....
وقتی رسیدم خونه رو تختم دراز کشیدم که برام پیام اومد
(ماموریت اول: باید عضو ارتش شیطان کش بشی)
ها نکنه اینم یکی از ماموریت هامه ارتش شیطان کش؟
من؟ امکان نداره ــ باید می رفتم وگرنه نمی تونستم یکسال کاراکوئه ــم رو تموم کنم... دیگه دم دمای نیمه شب بود
یه چیزایی از شیاطین میدونستم به اضافه اسم هاشیرا ها
ولی دیگه چیزی نمیدونستم ــ خوابیدم فردا صبح تو راه مدرسه یه پوستر دیدم نوشته بود
(هر هاشیرا یک کارآموز انتخاب کرده و در محل حاضر شود)
سانس بهم رو کرده بود باید می رفتم به یه هاشیرا می گفتم میخوام کارآموزش بشم ولی کی تو دبیرستان من هاشیرا زیاده تو مدرسه یکیو انتخاب میکنم ــ مدرسه ــ
برم به تومیوکا سنپای بگم ــ وقتی دیدمش همه داشتن بهش می گفتن رفتم دنبال یکی دیگه و....... بلاخره یکیو پیدا کردم رنگوکو حالا باید تو مقر حاضر می شدم و....
تا پارت بعدی 🌻🌻حمایت کنید 🌼🌼
خدافظ 🎂🎂
۲.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.