ارسلان: میخواستم مشت آخر رو به اون عوضی بزنم که ممد نزاشت
ارسلان: میخواستم مشت آخر رو به اون عوضی بزنم که ممد نزاشت این کار رو انجام بدم. چیزی نگذشت که پلیسا هم اومدن و دستگیرشون کردن.
بعد از دستگیریشون رفتم خونه و روی تخت بغل عشقم گرفتم خوابیدم.
صبح روز بعد:
صبح همه بچه ها برای گرفتن کارنامه هاشون استرس داشتن. طبق معمول اکیپ سلاطین آخر از همه رسیدن مدرسه. وقتی همه کارنامه هاشون رو گرفتن کاپل اردیا شاگردای اول کلاس شدن.
شب شد و یه نفر به گوشی ارسلان زنگ زد.
بعد از دستگیریشون رفتم خونه و روی تخت بغل عشقم گرفتم خوابیدم.
صبح روز بعد:
صبح همه بچه ها برای گرفتن کارنامه هاشون استرس داشتن. طبق معمول اکیپ سلاطین آخر از همه رسیدن مدرسه. وقتی همه کارنامه هاشون رو گرفتن کاپل اردیا شاگردای اول کلاس شدن.
شب شد و یه نفر به گوشی ارسلان زنگ زد.
۶.۰k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.