پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P11
میون:چی
به طرف بادیگاردا برگشتم و گفتم
ا.ت:ببرینشون اتاق شکنجه و وسایلمم آماده کنین
دیدم افتادن به پام التماسم میکنن
که کوک گفت
کوک:ولشون کن
ا.ت:اوو انگار توهم خوشت اومده مگه نه
ا.ت:اول باید به حساب اینا برسم
با قدم های بلند رفتم اتاقم تا لباسامو عوض کنم
ا.ت:هه کوک برا منه یه طور بلایی سرت بیارم از این گوها نخوری ههه
یه لباس و شلوار لش پوشیدم و رفتم پایین قبل از اینکه اتاق شکنجه برم رفتم سالن که دیدم همه ی خدمتکارا درحال پچ پچ کردنن
ا.ت:اوووییی شماها انگار شماهم میخواین اونجا برین مگه نه از این به بعد کسی تنبلی کنه یا دعوا راه بندازه من میدونم و اون همه برن سرکارشون(داد)
ا.ت:ایشش
رفتم اتاق شکنجه که دیدم بازم این دوتا درحال دعوا اما با این تفاوت که دست و پاهاشون بستست
روی پاهام خم شدم و گفتم
ا.ت:یه بار دیگه یادآوری میکنم کوک الان برا منه کسی هم از اینطور زر زرا بکنه زبونشو میکنم
رفتم یه میله داغ آوردم و همه جای بدنشون رو زخم گردم فکر کنم کل عمارت با صدای این دو پر شده بود داشتم میرفتم سمت شلاق که در محکم باز شد
کوک:ا.ت تو داری چیکار میکنی(داد)
ا.ت:دارم چیکار میکنم(پوزخند) مگه نمیبینی دارم یه درس درست حسابی میدم بهشون تا دیگه از این غلطا
Chapter two P11
میون:چی
به طرف بادیگاردا برگشتم و گفتم
ا.ت:ببرینشون اتاق شکنجه و وسایلمم آماده کنین
دیدم افتادن به پام التماسم میکنن
که کوک گفت
کوک:ولشون کن
ا.ت:اوو انگار توهم خوشت اومده مگه نه
ا.ت:اول باید به حساب اینا برسم
با قدم های بلند رفتم اتاقم تا لباسامو عوض کنم
ا.ت:هه کوک برا منه یه طور بلایی سرت بیارم از این گوها نخوری ههه
یه لباس و شلوار لش پوشیدم و رفتم پایین قبل از اینکه اتاق شکنجه برم رفتم سالن که دیدم همه ی خدمتکارا درحال پچ پچ کردنن
ا.ت:اوووییی شماها انگار شماهم میخواین اونجا برین مگه نه از این به بعد کسی تنبلی کنه یا دعوا راه بندازه من میدونم و اون همه برن سرکارشون(داد)
ا.ت:ایشش
رفتم اتاق شکنجه که دیدم بازم این دوتا درحال دعوا اما با این تفاوت که دست و پاهاشون بستست
روی پاهام خم شدم و گفتم
ا.ت:یه بار دیگه یادآوری میکنم کوک الان برا منه کسی هم از اینطور زر زرا بکنه زبونشو میکنم
رفتم یه میله داغ آوردم و همه جای بدنشون رو زخم گردم فکر کنم کل عمارت با صدای این دو پر شده بود داشتم میرفتم سمت شلاق که در محکم باز شد
کوک:ا.ت تو داری چیکار میکنی(داد)
ا.ت:دارم چیکار میکنم(پوزخند) مگه نمیبینی دارم یه درس درست حسابی میدم بهشون تا دیگه از این غلطا
۱۳.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.