فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁶⁶
جیهوپ ؛ همه چیو واسه جیمین تعریف کردم....
جیمین : باورم نمیشه یعنی این اتفاق دوباره واسش افتاده میدونی چقدر طول کشید تا دایانا از اون حالت دربیاد
جیهوپ : تنها بودنش اوضاع رو بدتر میکنه اگه کسی کنارش باشه نمیترسه
جیمین : به جز من کی میتونه کنارش باشه ؟
جیهوپ : باید بری پیشش جیمین اوم تو وضعیت خوبی نیست
جیمین : باشه میرم
جیهوپ : خوبه منم میرم یکم بخوابم سرم گیج میره
جیمین : برو هیونگ خسته نباشی
جیمین ؛ از اتاقم رفتم بیرون رفتم سمت اتاق خوابم که دایانا اونجا بود در زدم رفتم داخل ....
دایانا ؛ دراز کشیده بودم که صدای در اومد بعد چند ثانیه خدمتکار اومد داخل و ظرف غذا رو گذاشت جلوم
خدمتکار: ارباب جانگ گفتن غذاتون رو کامل بخورید
دایانا : باشه خیلی ممنونم میتونید برید
خدمتکار : نوش جان
دایانا ؛ رفت بیرون ، حالم خوب نبود حس و حال غذا خوردن نداشتم قاشقو برداشتم که یهو دوباره صدای در اومد در باز شد و جیمین وارد اتاق شدم اومد پیشم کنارم روی تخت نشست
جیمین : حالت چطوره عزیزم ؟
دایانا :خوبم چیزی نیست
دایانا ؛ نمیتونستم خودمو کنترل کنم با دیدنش اشکام سرازیر شدن
جیمین ؛ با دیدن اشکاش قلبم هزار تیکه شد رفتم بغلش کردم موهاشو نوازش میکردم
جیمین : تموم شد عزیزم توروخدا گریه نکن دیگه نمیزارم جایی بری باشه خواهش میکنم گریه نکن
دایانا ؛ دلم نمیخواستم از بغلش بیام بیرون آغوشش امن ترین جایی بود که من داشتم
دایانا : جیمین من متاسفم ( با گریه)
جیمین : هیچی نگو دایانا گذشته رو فراموش باشه همه چیو فراموش کن عزیزم دیگه مهم نیست
دایانا ؛ مث یه بچه خودمو توی دستاش قایم کرده بودم اونم موهامو نوازش میکرد اروم تر شده بودم ازش جداشدم
جیمین : چرا غذاتو نخوردی ؟ اگه حالت بد بشه چی
دایانا ؛ قاشقو برداشت مث مامانا شروع کرد بهم غذا دادن منم بدون هیچ حرفی میخوردم بعد از اینکه غذا تموم شد اومد کنارم دراز کشیدم محکم بغلم کرد
جیمین : دیگه نمیزارم جایی بری دیگه تنهام نزار هیچوقت
دایانا : قول میدم تنهات نزارم
جیمین ؛ بغلش کردمو نازش میکردم که کم کم داشت خوابش میبرد منم سرمو گذاشتم کنارش و خوابیدم
ساعت 7 صبح :
جیمین ؛ با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم سریع قطعش کردم تا دایانا بیدار نشه جواب دادم
جیمین : الو ( اروم )
کارن : جیمین ، دایانا کجاست هر چی زنگ میزنم جواب نمیده
جیمین : اینجا پیش منه چطور
کارن : بیچاره شدم جیمین ( با صدای بلند)
جیمین : چیشده کارن جریان چیه....
نظرت درباره این فیک چیه؟
جیمین : باورم نمیشه یعنی این اتفاق دوباره واسش افتاده میدونی چقدر طول کشید تا دایانا از اون حالت دربیاد
جیهوپ : تنها بودنش اوضاع رو بدتر میکنه اگه کسی کنارش باشه نمیترسه
جیمین : به جز من کی میتونه کنارش باشه ؟
جیهوپ : باید بری پیشش جیمین اوم تو وضعیت خوبی نیست
جیمین : باشه میرم
جیهوپ : خوبه منم میرم یکم بخوابم سرم گیج میره
جیمین : برو هیونگ خسته نباشی
جیمین ؛ از اتاقم رفتم بیرون رفتم سمت اتاق خوابم که دایانا اونجا بود در زدم رفتم داخل ....
دایانا ؛ دراز کشیده بودم که صدای در اومد بعد چند ثانیه خدمتکار اومد داخل و ظرف غذا رو گذاشت جلوم
خدمتکار: ارباب جانگ گفتن غذاتون رو کامل بخورید
دایانا : باشه خیلی ممنونم میتونید برید
خدمتکار : نوش جان
دایانا ؛ رفت بیرون ، حالم خوب نبود حس و حال غذا خوردن نداشتم قاشقو برداشتم که یهو دوباره صدای در اومد در باز شد و جیمین وارد اتاق شدم اومد پیشم کنارم روی تخت نشست
جیمین : حالت چطوره عزیزم ؟
دایانا :خوبم چیزی نیست
دایانا ؛ نمیتونستم خودمو کنترل کنم با دیدنش اشکام سرازیر شدن
جیمین ؛ با دیدن اشکاش قلبم هزار تیکه شد رفتم بغلش کردم موهاشو نوازش میکردم
جیمین : تموم شد عزیزم توروخدا گریه نکن دیگه نمیزارم جایی بری باشه خواهش میکنم گریه نکن
دایانا ؛ دلم نمیخواستم از بغلش بیام بیرون آغوشش امن ترین جایی بود که من داشتم
دایانا : جیمین من متاسفم ( با گریه)
جیمین : هیچی نگو دایانا گذشته رو فراموش باشه همه چیو فراموش کن عزیزم دیگه مهم نیست
دایانا ؛ مث یه بچه خودمو توی دستاش قایم کرده بودم اونم موهامو نوازش میکرد اروم تر شده بودم ازش جداشدم
جیمین : چرا غذاتو نخوردی ؟ اگه حالت بد بشه چی
دایانا ؛ قاشقو برداشت مث مامانا شروع کرد بهم غذا دادن منم بدون هیچ حرفی میخوردم بعد از اینکه غذا تموم شد اومد کنارم دراز کشیدم محکم بغلم کرد
جیمین : دیگه نمیزارم جایی بری دیگه تنهام نزار هیچوقت
دایانا : قول میدم تنهات نزارم
جیمین ؛ بغلش کردمو نازش میکردم که کم کم داشت خوابش میبرد منم سرمو گذاشتم کنارش و خوابیدم
ساعت 7 صبح :
جیمین ؛ با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم سریع قطعش کردم تا دایانا بیدار نشه جواب دادم
جیمین : الو ( اروم )
کارن : جیمین ، دایانا کجاست هر چی زنگ میزنم جواب نمیده
جیمین : اینجا پیش منه چطور
کارن : بیچاره شدم جیمین ( با صدای بلند)
جیمین : چیشده کارن جریان چیه....
نظرت درباره این فیک چیه؟
۸۴.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.