عمارت شب ۱۲
ارباب بلند شد که بره شرکت منم بلند شدم و تا دم در همراش رفتم
_خب من رفتم حواست به خودت چیزای که بهت گفتم فراموش نکن خانم
اجازهی حرف بهم نداد و لباشو گذاشت روی لبام یک دستش دور کمرم و دست دیگش پشت سرم منم دوتا دستم گذاشتم روی سینش با یک بوسهی ریز روی لبم ازم جدا شد
_بسه کنترلمو از دست میدم به کارام نمیرسم
سرم انداختم زیر گونههام داغ شده بود ریز ریز خندیدم اما ارباب بلند بلند میخندید نگاهش کرد
چقدر جذاب بود چقدر خوشکل بود
_خداحافظ
_خدانگهدار بسلامت مراقب خودتون باشید
_میا باهام رسمی حرف نزن حس بدی میگیرم
خندیدم و گفتم_چشم مراقب خودت باش
_آفرین
لپمو بوسید و رفت دستمو گذاشتم جای بوسش الاهی من قربونت برم با صدا زدن خانم بزرگ رفتم به سمت خانم
_جانم خانم بزرگ
_باران میخواد بره خرید میخوای باهاش بری
_خب نمیدونم باید از بردیا اجازه بگیرم
خانم بزرگ یک لبخند خوشگل اومد روی لباش
_وا نیای من میدونم تو
_وای باران جون ترسیدم چشم گفتم که اگه بردیا اجازه بده میام
_باش بدو زنگش بزن
_برم بالا بهش زنگ بزنم خانم بزرگ روزخوبی داشته باشید
_مرسی دخترم توهم همین تور
_با اجازه
_واییییییییییی چقدر تعارف تیکه پاره میکنید میا برو دیگه
با سر تکون دادن رفتم بالا در اتاق باز کردم خودمم دوست داشتم برم بیرون شمارهی بردیارو گرفتم بوق اول بوق دوم..... بوق پنجم گوشیرو برداشت
_بله
_سلام بردیا میام
_آها میا توی جانم
با جانم گفتنش قند توی دلم آب شد
_ببخشید مزاحم کارت شدم میخواستم بگم میشه با باران برم بیرون میخواد بره خرید
_نه بابا این چه حرفیه برو یه کارتم روی میز آرایش هست بردار پول توش هست
_باشه مرسی
_خواهش دیگه کاری نداری
_نه ممنون برو به کارت برس
_خدافظ
_خدافظ
در محکم باز شد قامت باران توی در نمایان شد....
_خب من رفتم حواست به خودت چیزای که بهت گفتم فراموش نکن خانم
اجازهی حرف بهم نداد و لباشو گذاشت روی لبام یک دستش دور کمرم و دست دیگش پشت سرم منم دوتا دستم گذاشتم روی سینش با یک بوسهی ریز روی لبم ازم جدا شد
_بسه کنترلمو از دست میدم به کارام نمیرسم
سرم انداختم زیر گونههام داغ شده بود ریز ریز خندیدم اما ارباب بلند بلند میخندید نگاهش کرد
چقدر جذاب بود چقدر خوشکل بود
_خداحافظ
_خدانگهدار بسلامت مراقب خودتون باشید
_میا باهام رسمی حرف نزن حس بدی میگیرم
خندیدم و گفتم_چشم مراقب خودت باش
_آفرین
لپمو بوسید و رفت دستمو گذاشتم جای بوسش الاهی من قربونت برم با صدا زدن خانم بزرگ رفتم به سمت خانم
_جانم خانم بزرگ
_باران میخواد بره خرید میخوای باهاش بری
_خب نمیدونم باید از بردیا اجازه بگیرم
خانم بزرگ یک لبخند خوشگل اومد روی لباش
_وا نیای من میدونم تو
_وای باران جون ترسیدم چشم گفتم که اگه بردیا اجازه بده میام
_باش بدو زنگش بزن
_برم بالا بهش زنگ بزنم خانم بزرگ روزخوبی داشته باشید
_مرسی دخترم توهم همین تور
_با اجازه
_واییییییییییی چقدر تعارف تیکه پاره میکنید میا برو دیگه
با سر تکون دادن رفتم بالا در اتاق باز کردم خودمم دوست داشتم برم بیرون شمارهی بردیارو گرفتم بوق اول بوق دوم..... بوق پنجم گوشیرو برداشت
_بله
_سلام بردیا میام
_آها میا توی جانم
با جانم گفتنش قند توی دلم آب شد
_ببخشید مزاحم کارت شدم میخواستم بگم میشه با باران برم بیرون میخواد بره خرید
_نه بابا این چه حرفیه برو یه کارتم روی میز آرایش هست بردار پول توش هست
_باشه مرسی
_خواهش دیگه کاری نداری
_نه ممنون برو به کارت برس
_خدافظ
_خدافظ
در محکم باز شد قامت باران توی در نمایان شد....
۱.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.