وانشات خونآشامی ~آشنایی خونین ~pt37
*فردا*
رفتی خونه
دم در دیدی نگهبان نیست
ا. ت: ای مفتخور
رفتی تو درو با کلید باز کردی
دیدی خونه بهم ریخته
خیلی ترسیدی
زود دویدی سمت اتاقت درو باز کردی
ول نتونستی
یادت اومد قبل رفتن درشو قفل کرده بودی
زود بازش کردی
دیدی نتونستن بیان اتاقت
نفس عمیقی کشیدی
وسایلا رو جمع کردی
گردنبندو یادت اومد اندخته بودی پشت گلدون
رفتی سمتش زود
ول نبود
برده بودنش
لعنت گفتی ب شانست
دبار رفتی قصر
ب تهیونگ گفتی ک نبوده و دزدینش
تهیونگ: چطور تونستی بندازیش اونجا
ا. ت: من حق داشتم. چون خیلی ناراحت و عصبیم کرده بودی و تقصیر توعم هست. ول میدونم کار کیه.. ب دوربین مخفی نگاه کردم و نگهبان خونه اومده بوده خونه
تهیونگ: پس خوبه.. پیداش میکنیم!
(ارع این پارتو کم گذاشتم.. چون جا نمیشد بقیش و داستان نصفه میشد و قاتی میشدین)
رفتی خونه
دم در دیدی نگهبان نیست
ا. ت: ای مفتخور
رفتی تو درو با کلید باز کردی
دیدی خونه بهم ریخته
خیلی ترسیدی
زود دویدی سمت اتاقت درو باز کردی
ول نتونستی
یادت اومد قبل رفتن درشو قفل کرده بودی
زود بازش کردی
دیدی نتونستن بیان اتاقت
نفس عمیقی کشیدی
وسایلا رو جمع کردی
گردنبندو یادت اومد اندخته بودی پشت گلدون
رفتی سمتش زود
ول نبود
برده بودنش
لعنت گفتی ب شانست
دبار رفتی قصر
ب تهیونگ گفتی ک نبوده و دزدینش
تهیونگ: چطور تونستی بندازیش اونجا
ا. ت: من حق داشتم. چون خیلی ناراحت و عصبیم کرده بودی و تقصیر توعم هست. ول میدونم کار کیه.. ب دوربین مخفی نگاه کردم و نگهبان خونه اومده بوده خونه
تهیونگ: پس خوبه.. پیداش میکنیم!
(ارع این پارتو کم گذاشتم.. چون جا نمیشد بقیش و داستان نصفه میشد و قاتی میشدین)
۶۵.۵k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.