تو مال منی پارت33
نگهبان:شما اجازه ورود رو ندارید قربان!
تهیونگ:ده لعنتی این در ها رو باز کن تا دیر نشده (عربده)
نگهبان:متاسفم!
تهیونگ:صبرم تموم شده بود برگشتم ماشین یاد اصلحه ای که برای احتیاط توی داشبورد ماشین گذاشته بودم سریع داشبورد رو باز کردم و برش داشتم از ماشین پیاده شدم و به طرف نگهبان رفتم اصلحه رو روی سر گذاشتم و گفتم
تهیونگ:بگو در ها رو باز کنن وگر نه مختو میترکونم
نگهبان:بین این همه سر باز
تهیونگ:باز کن ده لعنتی رو
جیمین:احمقا دارید چه گلی میخورید باز کنید درو(داد)
تهیونگ:جیمین!
&سریع به طرفش رفت و جیمین گفت
جیمین:تهیونگ زود باش ب
آنجلا به این ازدواج راضی نیس مادرم به وعده محافظت و نیرو قبول کرده و پشتیبانی مافیا ها تهیونگ خواهرم رو نجات بده زود باش توی سالون بزرگن
تهیونگ:باشه
&تهیونگ سریع از جلوی جیمین رد شدم بارون شروع به باریدن کرده بود موهای تهیونگ خیس شده بودن و تهیونگ اصلحه در دست به طرف قصر میدوئید وقتی رسید خواست وارد شه ولی نگهبان ها نزاشتم و با تهیونگ در گیر شدن تهیونگ اون دو نفر رو بیهوش کرد به داخل رفت از پله ها بالا میرفت که ژنرال ایتالیایی رو دید و ایستاد ژنرال بهش پوزخندی زد و از کنارش رد شد و گفت دیگه ویکتور همسر آنجلا دیر کردی تهیونگ کافی بود با این جمله چشاش به کل جهان بسته بشه برگشت پشتش و گوله ای رو بدون درنگ خالی کرد به بالا دوئید هر کسی رو میدید میکشت بدون رحمی نگهبانی مصلح به طرف اومد با کشتن اون هفت تیر نگهبان رو برداشت جلوی در سالون ایستاد با لگدی که به در زد در با شتاب باز شد همه بلند شدن تهیونگ داخل شد و با چشای گریون معشوقش روبهرو شد
ملکه:کیم تهیونگ با چه جرعتی...
&که تهیونگ گولوله ای به پشت سر ملکه خالی کرد و ملکه در جای خود لرزید همه جیغ کشیدن به سمت ویکتور برگشت ویکتور از بازوی آنجلا گرفت و به پشت خودش کشید
تهیونگ:آنجلا بیا بیرون!(محکم)
ملکه اینقدر ترسویید که محتاج محافظت چند باند مافیایید؟ اونم رز باغ قلبم رو کنوی دادی به دشمن خونی من؟(بی رحم)
تهیونگ:ده لعنتی این در ها رو باز کن تا دیر نشده (عربده)
نگهبان:متاسفم!
تهیونگ:صبرم تموم شده بود برگشتم ماشین یاد اصلحه ای که برای احتیاط توی داشبورد ماشین گذاشته بودم سریع داشبورد رو باز کردم و برش داشتم از ماشین پیاده شدم و به طرف نگهبان رفتم اصلحه رو روی سر گذاشتم و گفتم
تهیونگ:بگو در ها رو باز کنن وگر نه مختو میترکونم
نگهبان:بین این همه سر باز
تهیونگ:باز کن ده لعنتی رو
جیمین:احمقا دارید چه گلی میخورید باز کنید درو(داد)
تهیونگ:جیمین!
&سریع به طرفش رفت و جیمین گفت
جیمین:تهیونگ زود باش ب
آنجلا به این ازدواج راضی نیس مادرم به وعده محافظت و نیرو قبول کرده و پشتیبانی مافیا ها تهیونگ خواهرم رو نجات بده زود باش توی سالون بزرگن
تهیونگ:باشه
&تهیونگ سریع از جلوی جیمین رد شدم بارون شروع به باریدن کرده بود موهای تهیونگ خیس شده بودن و تهیونگ اصلحه در دست به طرف قصر میدوئید وقتی رسید خواست وارد شه ولی نگهبان ها نزاشتم و با تهیونگ در گیر شدن تهیونگ اون دو نفر رو بیهوش کرد به داخل رفت از پله ها بالا میرفت که ژنرال ایتالیایی رو دید و ایستاد ژنرال بهش پوزخندی زد و از کنارش رد شد و گفت دیگه ویکتور همسر آنجلا دیر کردی تهیونگ کافی بود با این جمله چشاش به کل جهان بسته بشه برگشت پشتش و گوله ای رو بدون درنگ خالی کرد به بالا دوئید هر کسی رو میدید میکشت بدون رحمی نگهبانی مصلح به طرف اومد با کشتن اون هفت تیر نگهبان رو برداشت جلوی در سالون ایستاد با لگدی که به در زد در با شتاب باز شد همه بلند شدن تهیونگ داخل شد و با چشای گریون معشوقش روبهرو شد
ملکه:کیم تهیونگ با چه جرعتی...
&که تهیونگ گولوله ای به پشت سر ملکه خالی کرد و ملکه در جای خود لرزید همه جیغ کشیدن به سمت ویکتور برگشت ویکتور از بازوی آنجلا گرفت و به پشت خودش کشید
تهیونگ:آنجلا بیا بیرون!(محکم)
ملکه اینقدر ترسویید که محتاج محافظت چند باند مافیایید؟ اونم رز باغ قلبم رو کنوی دادی به دشمن خونی من؟(بی رحم)
۲۹.۷k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.