P10
P10
پارت آخر(پایان فصل اخر)
*رسیدیم خونه دیدم هیچ خدمتکاری نیست
ا.ت:یونگی خدمتکارا گوشن؟
یونگی:گفتم برن
امشبم غذا سفارش میدم
ا.ت:اوو خوبه
یونا:مامانی....اومدید
ا.ت :آره
یونا پرید بغلت
ا.ت:یونا یکم سنگین شدیا
یونگی :هعی مامانت رو اذیت نکن بیا بغلم
یونا:چرا بابای؟
یونگی :بعدن بهت میگم
یونا باشه
*یونگی غذا رو سفارش داد خوردید
رفتی حموم
توی حموم همش به این فکر میکردی که قرص رو بخوری یانه
تصمیم نهایی رو گرفتی
وقتی میخواستید بخوابید قرص رو خوردی
دلت درد گرفت ولی داروخونه گفت که عادیه
رفتی خوابیدی
صبح بلند شدی یه بار دیگه قرص رو خوردی تا اثری از بچه نباشه
یونگی:ا.ت قرص خوردی بهتر شدی
ا.ت:عامم آره بهترم
یونگی خوبه ،من میرم بیرون میام
ا.ت باشه برو
*یونگی رفت قرص رو انداختی زیر تخت گرفتی خوابیدی
یونگی اومد خونه لباسش رو عوض کرد ساعتش از دستتش افتاد وقتی رفت برداره قرص رو زیر تخت دید
یونگی :این دیگه چه گوهیه؟
قرص سقط جنین ؟
(پوزخنده )
یونگی :ا.ت بلند شو با من بیا
ا.ت:ها....اومدم
*ا.ت رو گرفتی از موهاش کشیدی بردی اتاق شکنجه
ا.ت:چی ....چی کار میکنی (گریه)
یونگی:پس بچه منو سقط میکنی ؟
ها؟؟؟(جدی)
ا.ت:ن....نمیخواستم......یونگی...خواهش میکنم ...دیگه این کارو نمیکنم .
یونگی:دیگه دیره .
ترو بست به صندلی رفت سمت کمد
و.....
پایان فصل اول
منتظر فصل دو باشید 🗿🤌
پارت اول فیک جدید بعد ازظهررررر💕💖🤌
پارت آخر(پایان فصل اخر)
*رسیدیم خونه دیدم هیچ خدمتکاری نیست
ا.ت:یونگی خدمتکارا گوشن؟
یونگی:گفتم برن
امشبم غذا سفارش میدم
ا.ت:اوو خوبه
یونا:مامانی....اومدید
ا.ت :آره
یونا پرید بغلت
ا.ت:یونا یکم سنگین شدیا
یونگی :هعی مامانت رو اذیت نکن بیا بغلم
یونا:چرا بابای؟
یونگی :بعدن بهت میگم
یونا باشه
*یونگی غذا رو سفارش داد خوردید
رفتی حموم
توی حموم همش به این فکر میکردی که قرص رو بخوری یانه
تصمیم نهایی رو گرفتی
وقتی میخواستید بخوابید قرص رو خوردی
دلت درد گرفت ولی داروخونه گفت که عادیه
رفتی خوابیدی
صبح بلند شدی یه بار دیگه قرص رو خوردی تا اثری از بچه نباشه
یونگی:ا.ت قرص خوردی بهتر شدی
ا.ت:عامم آره بهترم
یونگی خوبه ،من میرم بیرون میام
ا.ت باشه برو
*یونگی رفت قرص رو انداختی زیر تخت گرفتی خوابیدی
یونگی اومد خونه لباسش رو عوض کرد ساعتش از دستتش افتاد وقتی رفت برداره قرص رو زیر تخت دید
یونگی :این دیگه چه گوهیه؟
قرص سقط جنین ؟
(پوزخنده )
یونگی :ا.ت بلند شو با من بیا
ا.ت:ها....اومدم
*ا.ت رو گرفتی از موهاش کشیدی بردی اتاق شکنجه
ا.ت:چی ....چی کار میکنی (گریه)
یونگی:پس بچه منو سقط میکنی ؟
ها؟؟؟(جدی)
ا.ت:ن....نمیخواستم......یونگی...خواهش میکنم ...دیگه این کارو نمیکنم .
یونگی:دیگه دیره .
ترو بست به صندلی رفت سمت کمد
و.....
پایان فصل اول
منتظر فصل دو باشید 🗿🤌
پارت اول فیک جدید بعد ازظهررررر💕💖🤌
۱۰۹.۲k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.