you for me
پارت ۷
ویو فلیکس
دلیل این سوالاتش چی بود؟ چی میخواست بدونه؟..به داخل کلاس برگشتیم و من به سمت صندلی خودن رفتم و نشستم. سرم رو روی میز گذاشتم و به پنجره نگاه میکردم. هر کسی که بیرن بود ، به همراه دوستش بود تنها نبود...کاش من هم یه دوست داشتم...چرا من تنهام؟ چرا هیچکس رو ندارم؟...احساس خیسی رو صورتم کردم و فهمیدم دوباره دارم گریه میکنم...نه نه نریزید...ا دستم اشکامو پاک کردم.
ویو هیونجین
داخل کلاس برگشتم و رفتم پیش بقیه بچه ها. تا رفتیم پیششون لینو زد به شونه ام و گفت
لینو: با اون پسره چیکار داشتی؟
هیونجین: هیچی..چیز خاصی نبود.
هان ، بهم نزدیک شد و تو گوشم گفت
هان: راجب همونی که بهت گفتم؟
هیونجین: اره
لینو: هوی هوی چی میگین بهم
هیونجین: بعدا هان بهت میگه.
لینو: باشه
نگاهی به فلیکس کردم. دیدم دوباره داره گریه میکنه...اینبار دیگه چرا؟ الان که دیگه اذیتش نمیکنم...این پسر چشه اخه..
روی صندلیم نشستم پام رو گذاشتم روی میز. بهش بی دلیل خیره شده بودم...چرا دلم میخواد برم پیشش؟....میخوام دلیل گریه یهویی اون رو بدونم...همینجوری که داشتم نگاش میکردم ، دیدم دو نفر رفتن بالا سرش و دارن مسخره اش میکنن.
جینا: اخی داری گریه میکنی؟تهیو ببین نینی کوچولو داره گریه میکنه
تهیو:اخی..کسی اذیتت کرده؟
شروع کردن به خندیدن. اهمیتی ندادم و سرم رو برگردوندم اونور..صدای خنده هاشون واقعا رو مخ بود..دوباره نگاه ریزی بع فلیکس کردم...انگار بهشون توجهی نمیکرد ولی اشکاش همینجوری پایین میریختن..مثل افسرده هاس...میخوام برم پیشش ولی...اَه نه نمیری! اخه چرا یه دفاعی از خودش نمیکنه؟!
ویو فلیکس
چرا نمیرن؟...چرا ولم نمیکنن؟...مگه چیکارشون کردم؟
تهیو: هوی بچه مگه لالی؟
جینا: عشقم بیا بریم جالب نیست اصن.
تهیو: موافقم.
بلاخره ولم کردن و رفتن...اشکام رو پاک کردم و سعی کردم کنترلشون کنم تا دیگه نریزن.
متوجه شدم که هیونجین بهم خیره شده و داره نگاهم میکنه....از کی داشته نگاهم میکرده؟ نکنه اونم الان دوباره میاد اذیتم کنه؟
ویو هیونجین
ولش کن میرم پیشش...چی میشه تهش مگه؟ از جام بلند شدم و رفتم سمتش.
هیونجین: هوی چرا گریه میکنی؟ بخاطر اون دوتاس؟
از این حرفم تعجب کرد.
فلیکس: ا-اره.
هیونجین: قبلش بخاطر چی بود؟
فلیکس: هی-هیچی.
ویو فلیکس
دلیل این سوالاتش چی بود؟ چی میخواست بدونه؟..به داخل کلاس برگشتیم و من به سمت صندلی خودن رفتم و نشستم. سرم رو روی میز گذاشتم و به پنجره نگاه میکردم. هر کسی که بیرن بود ، به همراه دوستش بود تنها نبود...کاش من هم یه دوست داشتم...چرا من تنهام؟ چرا هیچکس رو ندارم؟...احساس خیسی رو صورتم کردم و فهمیدم دوباره دارم گریه میکنم...نه نه نریزید...ا دستم اشکامو پاک کردم.
ویو هیونجین
داخل کلاس برگشتم و رفتم پیش بقیه بچه ها. تا رفتیم پیششون لینو زد به شونه ام و گفت
لینو: با اون پسره چیکار داشتی؟
هیونجین: هیچی..چیز خاصی نبود.
هان ، بهم نزدیک شد و تو گوشم گفت
هان: راجب همونی که بهت گفتم؟
هیونجین: اره
لینو: هوی هوی چی میگین بهم
هیونجین: بعدا هان بهت میگه.
لینو: باشه
نگاهی به فلیکس کردم. دیدم دوباره داره گریه میکنه...اینبار دیگه چرا؟ الان که دیگه اذیتش نمیکنم...این پسر چشه اخه..
روی صندلیم نشستم پام رو گذاشتم روی میز. بهش بی دلیل خیره شده بودم...چرا دلم میخواد برم پیشش؟....میخوام دلیل گریه یهویی اون رو بدونم...همینجوری که داشتم نگاش میکردم ، دیدم دو نفر رفتن بالا سرش و دارن مسخره اش میکنن.
جینا: اخی داری گریه میکنی؟تهیو ببین نینی کوچولو داره گریه میکنه
تهیو:اخی..کسی اذیتت کرده؟
شروع کردن به خندیدن. اهمیتی ندادم و سرم رو برگردوندم اونور..صدای خنده هاشون واقعا رو مخ بود..دوباره نگاه ریزی بع فلیکس کردم...انگار بهشون توجهی نمیکرد ولی اشکاش همینجوری پایین میریختن..مثل افسرده هاس...میخوام برم پیشش ولی...اَه نه نمیری! اخه چرا یه دفاعی از خودش نمیکنه؟!
ویو فلیکس
چرا نمیرن؟...چرا ولم نمیکنن؟...مگه چیکارشون کردم؟
تهیو: هوی بچه مگه لالی؟
جینا: عشقم بیا بریم جالب نیست اصن.
تهیو: موافقم.
بلاخره ولم کردن و رفتن...اشکام رو پاک کردم و سعی کردم کنترلشون کنم تا دیگه نریزن.
متوجه شدم که هیونجین بهم خیره شده و داره نگاهم میکنه....از کی داشته نگاهم میکرده؟ نکنه اونم الان دوباره میاد اذیتم کنه؟
ویو هیونجین
ولش کن میرم پیشش...چی میشه تهش مگه؟ از جام بلند شدم و رفتم سمتش.
هیونجین: هوی چرا گریه میکنی؟ بخاطر اون دوتاس؟
از این حرفم تعجب کرد.
فلیکس: ا-اره.
هیونجین: قبلش بخاطر چی بود؟
فلیکس: هی-هیچی.
۷۹۰
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.