عشق یا قتل پ ۲۲
" پ ۲۲ ق ۱ " رسیدن
ت اتاقی ک ا/ت بستری بود رفتن.....تهیونگ....مثل قبل نبود....خیلی دل آشفته بود....نگرانی رو به راحتی میشد تو برق چشماش دید.....لحظه ای از ا/ت چشم بر نمیداشت....با اینکه متوجه اومدن جونگ کوک و هانا بود.... بدون اینکه از روی ا/ت چشم برداره و تکونی بخوره گفت
تهیونگ....چیشد؟
هانا.....می وونگ فرار کرد
تهیونگ....کجا رفت؟
جونگ کوک .... متاسفانه نمیدونم!....ولی شاید این بدونه!
از بازوی میلدا کشید و انداختش جلو
تهیونگ نگاه ریزی انداخت و بلند شد به ا/ت اشاره کرد
تهیونگ...میبینی؟ با این حال بازم دلت اومد ک ..... از اعتماد ا/ت ی من سو استفاده کنی؟ ..... البته ک اون می وونگ خیلی خیانتکار تر از تو بود.....میدونی ۵۰ تن موادم دستش موند! میتونی پسش بدی؟ یا اون همه خرجی ک برای تو کردم....تنهایی میتونی همه رو جبران کنی؟
با این حرفا گریه اش گرفت و افتاد به پای تهیونگ
میلدا....نمیتونم منو ببخش ... نمیدونستم...اون...همش تغصیر اون بود اون حتی منو هم ول کرد!
تهیونگ به جونگ کوک نگاه کرد و جونگ کوک با تکون دادن سرش موضوع رو تایید کرد
تهیونگ .... جیمین! یونگی!
همزمان وارد شدن و گفتن....بله!
تهیونگ.....این دختر ببرید زندانی کنین تا حرف بزنه....شکنجش ندید! ممکنه ا/ت ناراحت شه.....رو به میلدا....همه ی مکان هایی ک می وونگ ممکنه توش باشه رو خط به خط میدی دستم!....اگه میخوای ببخشمت....می وونگ باید پیداش بشه!......ببریدش!
جیمین ....رئیس! من...این دخترو کجا بزارم؟ سیاه چال همیشگی ک نمیگید نه؟
تهیونگ...اهوم! همون سیاه چال همیشگی!
جیمین....اونجا.....اونجا ک
تهیونگ داد زد ......وقتی میگم ببرش سیاه چال یعنی ببرش!!!!!
جیمین و یونگی .... بله!
و به زور میلدا رو بردن بیرون.....با کلی داد و جیغی ک زد.....تهیونگ مانعش نشد!.....تهیونگ وقتی فکر ا/ت باشه....نگرانش باشه.....اون آدم سابق نمیشه!......کنار ا/ت نشست و دستشو گرفت بوسید.....هانا و جونگ کوک هم کلامی به زبان نمی آوردن....با دیدن حال خراب تهیونگ....کاری نمیتونستن بکنن.....فقط جونگ کوک.....رفت تا طلاق نامه اش رو با ا/ت درست کنه.....ک حداقل دل خوشی ای برای تهیونگ ایجاد کنه!
ت اتاقی ک ا/ت بستری بود رفتن.....تهیونگ....مثل قبل نبود....خیلی دل آشفته بود....نگرانی رو به راحتی میشد تو برق چشماش دید.....لحظه ای از ا/ت چشم بر نمیداشت....با اینکه متوجه اومدن جونگ کوک و هانا بود.... بدون اینکه از روی ا/ت چشم برداره و تکونی بخوره گفت
تهیونگ....چیشد؟
هانا.....می وونگ فرار کرد
تهیونگ....کجا رفت؟
جونگ کوک .... متاسفانه نمیدونم!....ولی شاید این بدونه!
از بازوی میلدا کشید و انداختش جلو
تهیونگ نگاه ریزی انداخت و بلند شد به ا/ت اشاره کرد
تهیونگ...میبینی؟ با این حال بازم دلت اومد ک ..... از اعتماد ا/ت ی من سو استفاده کنی؟ ..... البته ک اون می وونگ خیلی خیانتکار تر از تو بود.....میدونی ۵۰ تن موادم دستش موند! میتونی پسش بدی؟ یا اون همه خرجی ک برای تو کردم....تنهایی میتونی همه رو جبران کنی؟
با این حرفا گریه اش گرفت و افتاد به پای تهیونگ
میلدا....نمیتونم منو ببخش ... نمیدونستم...اون...همش تغصیر اون بود اون حتی منو هم ول کرد!
تهیونگ به جونگ کوک نگاه کرد و جونگ کوک با تکون دادن سرش موضوع رو تایید کرد
تهیونگ .... جیمین! یونگی!
همزمان وارد شدن و گفتن....بله!
تهیونگ.....این دختر ببرید زندانی کنین تا حرف بزنه....شکنجش ندید! ممکنه ا/ت ناراحت شه.....رو به میلدا....همه ی مکان هایی ک می وونگ ممکنه توش باشه رو خط به خط میدی دستم!....اگه میخوای ببخشمت....می وونگ باید پیداش بشه!......ببریدش!
جیمین ....رئیس! من...این دخترو کجا بزارم؟ سیاه چال همیشگی ک نمیگید نه؟
تهیونگ...اهوم! همون سیاه چال همیشگی!
جیمین....اونجا.....اونجا ک
تهیونگ داد زد ......وقتی میگم ببرش سیاه چال یعنی ببرش!!!!!
جیمین و یونگی .... بله!
و به زور میلدا رو بردن بیرون.....با کلی داد و جیغی ک زد.....تهیونگ مانعش نشد!.....تهیونگ وقتی فکر ا/ت باشه....نگرانش باشه.....اون آدم سابق نمیشه!......کنار ا/ت نشست و دستشو گرفت بوسید.....هانا و جونگ کوک هم کلامی به زبان نمی آوردن....با دیدن حال خراب تهیونگ....کاری نمیتونستن بکنن.....فقط جونگ کوک.....رفت تا طلاق نامه اش رو با ا/ت درست کنه.....ک حداقل دل خوشی ای برای تهیونگ ایجاد کنه!
۱۴۹.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۰