ممنون بابت حمایت هاتون....و متن چک نشده
THE SPY🌘🖤
PART|52
بعد از اینکه به هتل رفته بودند و کمی استراحت کرده بودند حالا توی ماشین نزدیک مکان مهمانی بودند.
-یادت نره هرکی ازت سوالی پرسید جواب سربالا بهش بده و بگو که پسر خالهی منی.
جیمین سری تکون داد و به بیرون خیره شد.
از آخرین باری که پسر مومشکی رو دیده بود نزدیک به هشت ساعت گذشته بود و تاحالا موفق به دیدنش نشده بود.
از جیکی خبر نداری ؟
کای برگشت و با نگاه عجیبی بهش خیره شد.
سری تکون داد و همراهش گفت
-از ظهر که دیدیمش خبری ندارم.
همون لحظه به محوطهی زیبای عمارت قصر مانندی رسیدند و هردو ساکت شدند.
از قسمتی که تمام درختکاری های اون با چراغ های سفید رنگ تزیین شده بود گذشتند و به در اصلی رسیدند.
زمانی که پیاده شدند یکی از خدمتکار ها همراهیشون کرد و زمانی که داخل شدند مرد جوانی به استقبال شون اومد.
*هی کای مدت زیادی میگذره.
و صمیمانه با پسر مو خاکستری دست داد.
و زمانی که متوجه جیمین شد نگاهش گیج شد.
*و شما؟
-پسر خالمه
*آها خوشبختم
و با جیمین دست داد.
-وی اومده؟
*آره یه مدتی میشه.
کای سری تکون داد و بعد با قرار دادن دستش روی کمر جیمین شگفت زدش کرد.
باهم به سمت میزی حرکت کردند و کای با مرد و زنی اونجا ایستاده بودند به زبان فرانسوی سلام کرد ، زمانی که مرد پیر به جیمین نگاه کرد و رو به کای چیزی گفت متوجه شد که قراره اون شب همه با نگاه عجیبشون اونو تحت تعقیب بزارند.
ولی یک چیزی دربارهی نگاه اون پیرمرد داشت اذیتش میکرد....خیلی هیز نگاهش نمیکرد؟
زمانی که کای متوجه اون نگاه شد با عصبانیت جیمین و به خودش فشرد و سریع مکالمه رو تموم کرد و از اون دونفر فاصله گرفت.
-vieux fou
(پیر خرفت)
چی؟
-هیچی...ولی جیمین چطوری عصر توی آرایشگاه تونستی فرانسوی حرف بزنی؟
جیمین خندهی کوچکی کرد و گفت
راستش همون چند کلمه رو یاد داشتم...که اونم کاملا اتفاقی بوده یاد گرفتنش.
کای خواست چیزی بگه که صدای پسری که حرص و عصبانیت درش کاملا مشهود بود باعث جلب توجه اونها شد.
—جیمین
جونگکوک سمتش اومد و با عصبانیت نگاهی به کای انداخت و دستشو از کمر جیمین جدا کرد و پسر بلوند سمت گوشهای از عمارت کشوند.
شاید این کارش جلوی اون همه آدم احمقانه بود ولی دیگه بیشتر از این نمیتونست تحمل کنه، مخصوصا زمانی که دیده بود دست کای دور کمر جیمینه و باعث خندش شده.....تنها کسی که که میتونست باعث خنده جیمین بشه کیم جونگکوک بود.
حمایت ؟🔮
PART|52
بعد از اینکه به هتل رفته بودند و کمی استراحت کرده بودند حالا توی ماشین نزدیک مکان مهمانی بودند.
-یادت نره هرکی ازت سوالی پرسید جواب سربالا بهش بده و بگو که پسر خالهی منی.
جیمین سری تکون داد و به بیرون خیره شد.
از آخرین باری که پسر مومشکی رو دیده بود نزدیک به هشت ساعت گذشته بود و تاحالا موفق به دیدنش نشده بود.
از جیکی خبر نداری ؟
کای برگشت و با نگاه عجیبی بهش خیره شد.
سری تکون داد و همراهش گفت
-از ظهر که دیدیمش خبری ندارم.
همون لحظه به محوطهی زیبای عمارت قصر مانندی رسیدند و هردو ساکت شدند.
از قسمتی که تمام درختکاری های اون با چراغ های سفید رنگ تزیین شده بود گذشتند و به در اصلی رسیدند.
زمانی که پیاده شدند یکی از خدمتکار ها همراهیشون کرد و زمانی که داخل شدند مرد جوانی به استقبال شون اومد.
*هی کای مدت زیادی میگذره.
و صمیمانه با پسر مو خاکستری دست داد.
و زمانی که متوجه جیمین شد نگاهش گیج شد.
*و شما؟
-پسر خالمه
*آها خوشبختم
و با جیمین دست داد.
-وی اومده؟
*آره یه مدتی میشه.
کای سری تکون داد و بعد با قرار دادن دستش روی کمر جیمین شگفت زدش کرد.
باهم به سمت میزی حرکت کردند و کای با مرد و زنی اونجا ایستاده بودند به زبان فرانسوی سلام کرد ، زمانی که مرد پیر به جیمین نگاه کرد و رو به کای چیزی گفت متوجه شد که قراره اون شب همه با نگاه عجیبشون اونو تحت تعقیب بزارند.
ولی یک چیزی دربارهی نگاه اون پیرمرد داشت اذیتش میکرد....خیلی هیز نگاهش نمیکرد؟
زمانی که کای متوجه اون نگاه شد با عصبانیت جیمین و به خودش فشرد و سریع مکالمه رو تموم کرد و از اون دونفر فاصله گرفت.
-vieux fou
(پیر خرفت)
چی؟
-هیچی...ولی جیمین چطوری عصر توی آرایشگاه تونستی فرانسوی حرف بزنی؟
جیمین خندهی کوچکی کرد و گفت
راستش همون چند کلمه رو یاد داشتم...که اونم کاملا اتفاقی بوده یاد گرفتنش.
کای خواست چیزی بگه که صدای پسری که حرص و عصبانیت درش کاملا مشهود بود باعث جلب توجه اونها شد.
—جیمین
جونگکوک سمتش اومد و با عصبانیت نگاهی به کای انداخت و دستشو از کمر جیمین جدا کرد و پسر بلوند سمت گوشهای از عمارت کشوند.
شاید این کارش جلوی اون همه آدم احمقانه بود ولی دیگه بیشتر از این نمیتونست تحمل کنه، مخصوصا زمانی که دیده بود دست کای دور کمر جیمینه و باعث خندش شده.....تنها کسی که که میتونست باعث خنده جیمین بشه کیم جونگکوک بود.
حمایت ؟🔮
۱.۳k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.