وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p²¹
تهیونگ لب های پر حرارتش رو از لب های قرمز شده ا.ت جدا کرد و به چشمای بادومی ا.ت خیره شد
ا.ت خجالتی سرش رو پایین انداخت و لبخندی زد که صداش شنیده شد: خ..خب دیگه تهیونگی...
شبت به خیر
تهیونگ برای آخرین بار گونه سرخ شده ا.ت رو بوسید و گفت: شب خوش سوییتی
بعد از تموم شدن حرف تهیونگ ا.ت به داخل خونه رفت و در رو بست
ا.ت چند قدمی دور خونه زد و خودش رو روی مبل پرت کرد...
توی ذهنش سوال هایی ایجاد شده بود که کسی قادر به جواب دادنش نبود
اگه عاشق تهیونگ بشه ، پس جونگ کوک چی؟
و برعکس ، اگه عاشق جونگ کوک بشه پس تهیونگ چی؟
ولی با یاد آوری نگاه ها و حرکات تهیونگ زیر دلش یه طوری میشد
لبخند های تهیونگ طوری بود که انگار قند تو دل ا.ت آب میکردن
ا.ت میترسید
میترسید از خیلی چیز ها
اگه جونگ کوک ناراحت بشه چی؟
یا اگه تهیونگ ناراحت بشه چی؟
اگه تهیونگ بخواد از عشقش سو استفاده کنه چی؟
کلی سوال تو اقیانوس ذهن ا.ت شناور بودن و کاری از دست کسی بر نمیومد........!
ا.ت به قدری غرق فکر بود که کم کم خواب پلک هاش رو سنگین کرد و به خواب عمیقی فرو رفت......
~~~~~~~~~~~~~
صدای پرنده ها نوعی آلارم برای بیدار کردن ا.ت بود
ا.ت کلافه از از خواب بیدار شد و کششی به بدنش داد
ا.ت چشماش رو چرخوند و بعد از آنالیز اطراف فهمید از شب تا صبح روی کاناپه خوابیده بوده..!
ا.ت موهایی که دورش ریخته بود رو جمع کرد و به دنبال نودل فوری گشت
ا.ت آبجوش رو توی ظرف نودل ریخت و درش رو گذاشت تا کمی بپزه
بعد از چند دقیقه در ظرف نودل رو باز کرد و سس مخصوص رو به نودل اضافه کرد
بسته سس رو تا آخر داخل ظرف نودل خالی کرد و تند تند با چاپستیک هم میزد تا سس به خورد نودل ها بره...
بعد از مخلوط شدن سس و نودل ، ا.ت روی میز ناهار خوری نشست و شروع به خوردن نودلش کرد...
ا.ت خجالتی سرش رو پایین انداخت و لبخندی زد که صداش شنیده شد: خ..خب دیگه تهیونگی...
شبت به خیر
تهیونگ برای آخرین بار گونه سرخ شده ا.ت رو بوسید و گفت: شب خوش سوییتی
بعد از تموم شدن حرف تهیونگ ا.ت به داخل خونه رفت و در رو بست
ا.ت چند قدمی دور خونه زد و خودش رو روی مبل پرت کرد...
توی ذهنش سوال هایی ایجاد شده بود که کسی قادر به جواب دادنش نبود
اگه عاشق تهیونگ بشه ، پس جونگ کوک چی؟
و برعکس ، اگه عاشق جونگ کوک بشه پس تهیونگ چی؟
ولی با یاد آوری نگاه ها و حرکات تهیونگ زیر دلش یه طوری میشد
لبخند های تهیونگ طوری بود که انگار قند تو دل ا.ت آب میکردن
ا.ت میترسید
میترسید از خیلی چیز ها
اگه جونگ کوک ناراحت بشه چی؟
یا اگه تهیونگ ناراحت بشه چی؟
اگه تهیونگ بخواد از عشقش سو استفاده کنه چی؟
کلی سوال تو اقیانوس ذهن ا.ت شناور بودن و کاری از دست کسی بر نمیومد........!
ا.ت به قدری غرق فکر بود که کم کم خواب پلک هاش رو سنگین کرد و به خواب عمیقی فرو رفت......
~~~~~~~~~~~~~
صدای پرنده ها نوعی آلارم برای بیدار کردن ا.ت بود
ا.ت کلافه از از خواب بیدار شد و کششی به بدنش داد
ا.ت چشماش رو چرخوند و بعد از آنالیز اطراف فهمید از شب تا صبح روی کاناپه خوابیده بوده..!
ا.ت موهایی که دورش ریخته بود رو جمع کرد و به دنبال نودل فوری گشت
ا.ت آبجوش رو توی ظرف نودل ریخت و درش رو گذاشت تا کمی بپزه
بعد از چند دقیقه در ظرف نودل رو باز کرد و سس مخصوص رو به نودل اضافه کرد
بسته سس رو تا آخر داخل ظرف نودل خالی کرد و تند تند با چاپستیک هم میزد تا سس به خورد نودل ها بره...
بعد از مخلوط شدن سس و نودل ، ا.ت روی میز ناهار خوری نشست و شروع به خوردن نودلش کرد...
۱۶.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.