چپتر 1
پرنسس قتل مافیا
همیشه همینطوره
درواقع از وقتی اومدم مافیا همینطوریه...
بکش تا بتونی زنده بمونی
من رینام...ناکاهارا رینا.کوچیکترین عضو خانواده ناکاهارا،خانواده من از چویا که یه آراهاباکیه تشکیل شده البته خودمون دوتاییم.فکر کنم البته
البته خودم نه خدای قتلیم نه آراهاباکی...یه موجود عادیم و با چویا داریم توی مافیا درباره هویت واقعیش میگردیم...تقریبا از پیوستن من و چویا به مافیا یک سال میگذره و اون و من کار خرید و فروش توی مافیا رو برعهده داریم و ازونجایی که چویا 2سال از من بزرگتره اون الان16 سالشه و من 14 سالمه...من و اون اصلا به یاد نداریم که در گدشته چه اتفاقایی برامون افتاده ولی آنیسا چان دختر رئیس گفت به من و چویابرای پیدا کردن هویتامون کمکمون میکنه...اون خیلی مهربونه با اینکه همسن چویاس حس منطقی بودنش از دازای سان هم بالاتره
تقریبا میشه گفت من و اون باهم دوست شدیم،اگه اون و موری سان و دازای سان نبودن تقریبا من توی گوسفند باید برای همیشه نائب رئیس میموندم و در نبود چویا اداره کل اون گروه وحشی میفتاد گردن من...
واقعا ازشون ممنونم و نمیدونم باید براشون چیکار کنم....امیدوارم بتونم یروزی جبران کنم
امروز یه روز دیگه توی بار مافیا بود...با اینکه اهل اینجور مواد الکلی نیستم ولی به خاطر چویا باهاش رفتم به هرحال باید حواسم بهش باشه خیلی نخوره وگرنه یجوری خوابش میبره ک هیشکی و هیچ چیزی نمیتونه اونو بیدار کنه.
البته ما تنها نبودیم...آنیسا چان و دازای سان هم بودن...فکر کنم اونا مراقب من بودن ک من نخورم...آخه دکتر مافیا گفته بخواطر مشکل قلبیم نمیتونم از این جور چیزا بخورم...هرچند خودمم خیلی دوست ندارم ولی خب...
ببخشید کوتاه بود
برای پارت بعد باید این پست10 تا لایک بخوره
همیشه همینطوره
درواقع از وقتی اومدم مافیا همینطوریه...
بکش تا بتونی زنده بمونی
من رینام...ناکاهارا رینا.کوچیکترین عضو خانواده ناکاهارا،خانواده من از چویا که یه آراهاباکیه تشکیل شده البته خودمون دوتاییم.فکر کنم البته
البته خودم نه خدای قتلیم نه آراهاباکی...یه موجود عادیم و با چویا داریم توی مافیا درباره هویت واقعیش میگردیم...تقریبا از پیوستن من و چویا به مافیا یک سال میگذره و اون و من کار خرید و فروش توی مافیا رو برعهده داریم و ازونجایی که چویا 2سال از من بزرگتره اون الان16 سالشه و من 14 سالمه...من و اون اصلا به یاد نداریم که در گدشته چه اتفاقایی برامون افتاده ولی آنیسا چان دختر رئیس گفت به من و چویابرای پیدا کردن هویتامون کمکمون میکنه...اون خیلی مهربونه با اینکه همسن چویاس حس منطقی بودنش از دازای سان هم بالاتره
تقریبا میشه گفت من و اون باهم دوست شدیم،اگه اون و موری سان و دازای سان نبودن تقریبا من توی گوسفند باید برای همیشه نائب رئیس میموندم و در نبود چویا اداره کل اون گروه وحشی میفتاد گردن من...
واقعا ازشون ممنونم و نمیدونم باید براشون چیکار کنم....امیدوارم بتونم یروزی جبران کنم
امروز یه روز دیگه توی بار مافیا بود...با اینکه اهل اینجور مواد الکلی نیستم ولی به خاطر چویا باهاش رفتم به هرحال باید حواسم بهش باشه خیلی نخوره وگرنه یجوری خوابش میبره ک هیشکی و هیچ چیزی نمیتونه اونو بیدار کنه.
البته ما تنها نبودیم...آنیسا چان و دازای سان هم بودن...فکر کنم اونا مراقب من بودن ک من نخورم...آخه دکتر مافیا گفته بخواطر مشکل قلبیم نمیتونم از این جور چیزا بخورم...هرچند خودمم خیلی دوست ندارم ولی خب...
ببخشید کوتاه بود
برای پارت بعد باید این پست10 تا لایک بخوره
۵.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.