دوست پسر روانی (۱۰)
(اگه نمیخواید نخونید و گذارش ندید)
از پنجره اتاقت بیرون رو نگاه کرده ویو پنجره کل حیات بود و به همه دسترسی داشتی تعداد بادیگارد ها هم زیاد نبود میشه گفت تقریبا ۷ دو نفر جلوی در ورودی عمارت دونفر جلوی در پارکینگ دو نفر جلوی در های بزرگ عمارت بودنم و یک نفر هم مثل اینکه داشت با کسی حرف میزد وسط حیاط تصمیم گرفتم از پشت بوم برم این عمارت خیلی بزرگ بود و میشه گفت از بالا ی پشت بوم میشد به اون طرف دیوار دست رسی پیدا کرد کوله رو انداختم پشتم و راه افتادم سمت پشت بوم...
الان که در موقعیتش بودم درک میکردم که خیلی هم نزدیک دیوار نیست ولی خوبیش این بود که اون طرف دیوار یک درخت بزرگ بود
خودمو سپردم به خدا رفتم و طنابی با لباس هام درس کردم لباس هایی نمیخواستم با خودم ببرم طناب خیلی محکمی شد و سر قلابی که تهیونگ برای ماهیگیری ازش استفاده میکرد رو برداشتم البته ماهیگیری که چه عرض کنم کوسه میگرفت قلاب بزرگی بود تصمیم گرفتم شانسمو امتحان کنم و محکم پرت کردم سمت شاخه درخت اون ور دیوار نزدیکش بود ولی نخورد برای بار دوم امتحان کردم و در کمال تعجب شد
ولی از حق نگذریم عجب سوپر منی بودم نمیدونستم
بقیه طناب رو به دودکش وصل کردم
به نظر امن میاد... اشکال ندارد فوقش میمیرم دیگه کوله پشتیم رو سفت کردم و از طناب گرفتم خیلی سخت از اونی بود که فکر میکردم به هم بد بختی شده بود خودمو به سر دیوار رسوندم ..اخیش ..ولی تا آمدم بپرم با ارتفاع خیلی زیادی مواجهه شدم حتما اگه میپریدم سَقَط میشدم دور و برم و نگاهی کردم و قلاب که به درخت وصل بود دیدم فاصلم به درخت کم بود پس با دستم کندمش و اویزونش کردم از دیوار و ازش پایین آمدم که البته بازم نابود شدم ولی الان این مهم نبود من الان آزاد شدم ...نمی دونم ولی یک حس استرسی تمام وجودم رو احاطه کرد قرار بود از این به بعد مستقل زندگی کنم ....وقت تلف کردن رو کنار گذاشتم و با تمام وجودم دوییدم که....هه فکر کنم یک چند ساعتی تا شهر فاصله دارم تا ابد هم نمیرسم به هرحال نمی تونستم کاری کنم و فقط به راه رفتن ادامه دادم تا جلوتر تاکسی بگیرم...
اینم از پارت بعدی امید وارم خوشتون بیاد حمایت یادتون نره✨
شرط: ۵ لایک🥃🍷✨
از پنجره اتاقت بیرون رو نگاه کرده ویو پنجره کل حیات بود و به همه دسترسی داشتی تعداد بادیگارد ها هم زیاد نبود میشه گفت تقریبا ۷ دو نفر جلوی در ورودی عمارت دونفر جلوی در پارکینگ دو نفر جلوی در های بزرگ عمارت بودنم و یک نفر هم مثل اینکه داشت با کسی حرف میزد وسط حیاط تصمیم گرفتم از پشت بوم برم این عمارت خیلی بزرگ بود و میشه گفت از بالا ی پشت بوم میشد به اون طرف دیوار دست رسی پیدا کرد کوله رو انداختم پشتم و راه افتادم سمت پشت بوم...
الان که در موقعیتش بودم درک میکردم که خیلی هم نزدیک دیوار نیست ولی خوبیش این بود که اون طرف دیوار یک درخت بزرگ بود
خودمو سپردم به خدا رفتم و طنابی با لباس هام درس کردم لباس هایی نمیخواستم با خودم ببرم طناب خیلی محکمی شد و سر قلابی که تهیونگ برای ماهیگیری ازش استفاده میکرد رو برداشتم البته ماهیگیری که چه عرض کنم کوسه میگرفت قلاب بزرگی بود تصمیم گرفتم شانسمو امتحان کنم و محکم پرت کردم سمت شاخه درخت اون ور دیوار نزدیکش بود ولی نخورد برای بار دوم امتحان کردم و در کمال تعجب شد
ولی از حق نگذریم عجب سوپر منی بودم نمیدونستم
بقیه طناب رو به دودکش وصل کردم
به نظر امن میاد... اشکال ندارد فوقش میمیرم دیگه کوله پشتیم رو سفت کردم و از طناب گرفتم خیلی سخت از اونی بود که فکر میکردم به هم بد بختی شده بود خودمو به سر دیوار رسوندم ..اخیش ..ولی تا آمدم بپرم با ارتفاع خیلی زیادی مواجهه شدم حتما اگه میپریدم سَقَط میشدم دور و برم و نگاهی کردم و قلاب که به درخت وصل بود دیدم فاصلم به درخت کم بود پس با دستم کندمش و اویزونش کردم از دیوار و ازش پایین آمدم که البته بازم نابود شدم ولی الان این مهم نبود من الان آزاد شدم ...نمی دونم ولی یک حس استرسی تمام وجودم رو احاطه کرد قرار بود از این به بعد مستقل زندگی کنم ....وقت تلف کردن رو کنار گذاشتم و با تمام وجودم دوییدم که....هه فکر کنم یک چند ساعتی تا شهر فاصله دارم تا ابد هم نمیرسم به هرحال نمی تونستم کاری کنم و فقط به راه رفتن ادامه دادم تا جلوتر تاکسی بگیرم...
اینم از پارت بعدی امید وارم خوشتون بیاد حمایت یادتون نره✨
شرط: ۵ لایک🥃🍷✨
۱.۰k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.