سناریو واکاسا☆
سناریو واکاسا☆
تو رل واکاسا بودی* امروز تولدش بود* براش کیک خریدہ بودی و کادو* ساعت 4 بعدازظھر بود* منتظر بودی تا بیاد خونہ* ساعت 8 شب شد و واکاسا ھنوز نیومدہ بود* بھت قول دادہ بود کہ بیاد* گوشیتو برداشتی و بھش زنگ زدی ولی جواب نداد* ناراحت شدی و کیک رو گذاشتی توی یخچال و کادو رو گذاشتی توی کمد* رفتی روی تخت و عکسای واکاسا رو نگاہ میکردی* یھو بغضت گرفت و شروع کردی بہ گریہ* انقدر گریہ کردی تا خوابت برد* ساعت 12 شب بود* واکاسا اومد خونہ* صدات کرد ولی جوابی نشنید* اومد توی اتاق و دید کہ با صورت اشکی خوابیدی* یھو یادش افتاد کہ بھت قول دادہ بود بیاد پیشت* از اتاق رفت بیرون* رفت روی مبل و خوابید* صبح شد* بلند شدی و رفتی توی حال و دیدی واکاسا روی مبل خوابیدہ* اھمیتی ندادی و رفتی صبحونہ آمادہ کردی* واکاسا بیدار شد و رفت دستشویی و اومد* نشستہ بودی سر میز و داشتی صبحونہ میخوردی* واکاسا اومد نشست رو بہ روت*
واکاسا : چرا بھم نگاہ نمیکنی؟
تو : چرا باید نگاہ کنم؟
واکاسا : میدونم از دستم دلخوری ولی خب تقصیر من کہ نبود ، شینچیرو و تاکئومی نمیذاشتن بیام خونہ
صبحونت تموم شد و از جات بلند شدی*
تو : بیخیال نمیخواد توضیح بدی...مھم نیست
وقتی واکاسا صبحونشو خورد و تو ظرفارو شستی اومد و بغلت کرد*
واکاسا : منو ببخش پرنسس کوچولو ، معذرت میخوام کہ زدم زیر قولم
از دستش شاکی بودی ولی دلت نمیومد باھاش حرف نزنی چون خیلی دوستش داشتی* برگشتی سمتش و بغلش کردی*
تو : درستہ ناراحتم کردی ولی اشکالی ندارہ فدای سرت
لبخند زد و لباتو بوسید* ھمراھیش کردی* ازت جدا شد*
واکاسا : دوست داری بریم بیرون؟
تو : آرہ
لباساتونو عوض کردین و باھم رفتید بیرون* واکاسا ھر چی دوست داشتی برات خرید* ناھار رو بیرون خوردین* ساعت 5 و نیم بود* اومدین خونہ و واکاسا رفت حموم* توام تصمیم گرفتی کہ براش تولد بگیری* خونہ رو تزئین کردی و کیک و کادو رو گذاشتی روی میز* واکاسا از حموم دراومد و لباساشو پوشید و موھاشو خشک کرد و بست* اومد توی حال و تو یھو گفتی*
تو : تولدت مبارک پادشاہ جذابم
خوشحال شد و اومد بغلت کرد*
واکاسا : ممنونم پرنسس من
نشستید روی مبل*
تو : نمیخوای کادوتو باز کنی؟
واکاسا : چرا
کادو رو برداشت و بازش کرد* یہ ست چرم مشکی براش خریدہ بودی* لبخندش بیشتر شد*
تو رل واکاسا بودی* امروز تولدش بود* براش کیک خریدہ بودی و کادو* ساعت 4 بعدازظھر بود* منتظر بودی تا بیاد خونہ* ساعت 8 شب شد و واکاسا ھنوز نیومدہ بود* بھت قول دادہ بود کہ بیاد* گوشیتو برداشتی و بھش زنگ زدی ولی جواب نداد* ناراحت شدی و کیک رو گذاشتی توی یخچال و کادو رو گذاشتی توی کمد* رفتی روی تخت و عکسای واکاسا رو نگاہ میکردی* یھو بغضت گرفت و شروع کردی بہ گریہ* انقدر گریہ کردی تا خوابت برد* ساعت 12 شب بود* واکاسا اومد خونہ* صدات کرد ولی جوابی نشنید* اومد توی اتاق و دید کہ با صورت اشکی خوابیدی* یھو یادش افتاد کہ بھت قول دادہ بود بیاد پیشت* از اتاق رفت بیرون* رفت روی مبل و خوابید* صبح شد* بلند شدی و رفتی توی حال و دیدی واکاسا روی مبل خوابیدہ* اھمیتی ندادی و رفتی صبحونہ آمادہ کردی* واکاسا بیدار شد و رفت دستشویی و اومد* نشستہ بودی سر میز و داشتی صبحونہ میخوردی* واکاسا اومد نشست رو بہ روت*
واکاسا : چرا بھم نگاہ نمیکنی؟
تو : چرا باید نگاہ کنم؟
واکاسا : میدونم از دستم دلخوری ولی خب تقصیر من کہ نبود ، شینچیرو و تاکئومی نمیذاشتن بیام خونہ
صبحونت تموم شد و از جات بلند شدی*
تو : بیخیال نمیخواد توضیح بدی...مھم نیست
وقتی واکاسا صبحونشو خورد و تو ظرفارو شستی اومد و بغلت کرد*
واکاسا : منو ببخش پرنسس کوچولو ، معذرت میخوام کہ زدم زیر قولم
از دستش شاکی بودی ولی دلت نمیومد باھاش حرف نزنی چون خیلی دوستش داشتی* برگشتی سمتش و بغلش کردی*
تو : درستہ ناراحتم کردی ولی اشکالی ندارہ فدای سرت
لبخند زد و لباتو بوسید* ھمراھیش کردی* ازت جدا شد*
واکاسا : دوست داری بریم بیرون؟
تو : آرہ
لباساتونو عوض کردین و باھم رفتید بیرون* واکاسا ھر چی دوست داشتی برات خرید* ناھار رو بیرون خوردین* ساعت 5 و نیم بود* اومدین خونہ و واکاسا رفت حموم* توام تصمیم گرفتی کہ براش تولد بگیری* خونہ رو تزئین کردی و کیک و کادو رو گذاشتی روی میز* واکاسا از حموم دراومد و لباساشو پوشید و موھاشو خشک کرد و بست* اومد توی حال و تو یھو گفتی*
تو : تولدت مبارک پادشاہ جذابم
خوشحال شد و اومد بغلت کرد*
واکاسا : ممنونم پرنسس من
نشستید روی مبل*
تو : نمیخوای کادوتو باز کنی؟
واکاسا : چرا
کادو رو برداشت و بازش کرد* یہ ست چرم مشکی براش خریدہ بودی* لبخندش بیشتر شد*
۲۲۱
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.