پارت۱۶
ارسلان:نخ
نیکا:شده
ارسلان:نشده
نیکا:شده
ارسلان:نشده
بابا:یکیتون حرف بزنه بابا ارسلان....
که گویش زنگ خورد برگشتو جواب دادا
ارسلان:نیکا جیزی بگی خودت میدونی من(اروم)
نیکا:میگم میخواستی سربه سرم نذاری(اروم)
ارسلان:توشروع کردیا(آروم)
بابا برگشت
بابا:خب یکیتون حرف بزنه
نیکا:بابا ارسلان سرم داد زد(بچگونه)
ارسلان:بابا تو شروع کردیا
نیکا:خب که چی
بابا:خب حالا؟
نیکا:اونم جلو دوستام(مظلومانه)
بابا:ارسلان😠
ارسلان:بابا خودش جلو دوستاااش بهم میگه خررر
بچه ها بودن شاهد
متیدیا:🙊🤚🤚
ارسلان:بگو دیگه متین
متین:هاا(یه چشم یه نیکا بود میگفت نه نگو یه چشمم به ارسلان که بگو)
متین:آه عزیتم کردین
عمو خودم از اول تا آخرشو تعریف میکنم
تعریف کرد
همه جز ارنیکا:😅🤣🤣🤣
نیکا:خنده نداشت بابا
بابا:جانم😅
نیکا:اا توعم میخندی پس باهات قهرم
بابا:آوخ من قربونت یشم شوخی میکنیم،خب نیکا بگو چی داری واسه ارسلان مجازات
ارسلان:وا بابا خودش باید مجازات شه
مامان ن:مجازات مگه داداگاهه که حکم صادر کنه نیکا خانم
ارسلان:آخ تو مامان گل کی بودی
مامان:خیلی خب لوس
دیانا:از حرف ارسلان به شدت خندم گرفت
ارسلان:اا مامان ببخشیدا تقصیر خودته
مامان:خوبه تو پره قو و بزرگت کردم الانم میگه تقصیر خودته
ارسلان:رفتم بغلش کردم نه مامان شوخی کردم چی میگی😅
مامان:باشه حالم عین سگ گربه از هم بالا نرین بیاین شام
نیکا:وای خوب شد گفتی که من دارم از گشنگی میمرم
دیانا:تو که چیزی نمیخوری
نیکا:نکه تو میخوری
دیانا:وا من چمه ا
نیکا:لاغر مردنی(دیودم دنبالم رفتم پشت متین)
متین:آخ دیانا نکن زدی تو پهلوم
نیکا:خهخهه خرد به متین
دیانا:آخه چرا رفتی پشت داداش بدبخت من
ارسلان:چون بامن چصه
نیکا:اها همین که این گفت
ارسلان:این اسم داره
نیکا:آقای کاشی بله چی شد
ارسلان:بهتر شد
نیکا:چرا میزاری باهات حرف بزنم آه
دیانا:نیکااا ببین الان کارت ندارم ولی بعدن من میدونم تو
نیکا:وای چا بلایی قراره سرم بیاد
دیاناا:خودت میبینی
نیکا:ارسلان بنظرت میخواد چکار کنه
ارسلان:شما باهم قهر نیستی مگه😅
نیکا:چرا قهرم🤥
مامان:بیاین دیگه
اینم رمانم پارم کردین 🤌🤣💦
نیکا:شده
ارسلان:نشده
نیکا:شده
ارسلان:نشده
بابا:یکیتون حرف بزنه بابا ارسلان....
که گویش زنگ خورد برگشتو جواب دادا
ارسلان:نیکا جیزی بگی خودت میدونی من(اروم)
نیکا:میگم میخواستی سربه سرم نذاری(اروم)
ارسلان:توشروع کردیا(آروم)
بابا برگشت
بابا:خب یکیتون حرف بزنه
نیکا:بابا ارسلان سرم داد زد(بچگونه)
ارسلان:بابا تو شروع کردیا
نیکا:خب که چی
بابا:خب حالا؟
نیکا:اونم جلو دوستام(مظلومانه)
بابا:ارسلان😠
ارسلان:بابا خودش جلو دوستاااش بهم میگه خررر
بچه ها بودن شاهد
متیدیا:🙊🤚🤚
ارسلان:بگو دیگه متین
متین:هاا(یه چشم یه نیکا بود میگفت نه نگو یه چشمم به ارسلان که بگو)
متین:آه عزیتم کردین
عمو خودم از اول تا آخرشو تعریف میکنم
تعریف کرد
همه جز ارنیکا:😅🤣🤣🤣
نیکا:خنده نداشت بابا
بابا:جانم😅
نیکا:اا توعم میخندی پس باهات قهرم
بابا:آوخ من قربونت یشم شوخی میکنیم،خب نیکا بگو چی داری واسه ارسلان مجازات
ارسلان:وا بابا خودش باید مجازات شه
مامان ن:مجازات مگه داداگاهه که حکم صادر کنه نیکا خانم
ارسلان:آخ تو مامان گل کی بودی
مامان:خیلی خب لوس
دیانا:از حرف ارسلان به شدت خندم گرفت
ارسلان:اا مامان ببخشیدا تقصیر خودته
مامان:خوبه تو پره قو و بزرگت کردم الانم میگه تقصیر خودته
ارسلان:رفتم بغلش کردم نه مامان شوخی کردم چی میگی😅
مامان:باشه حالم عین سگ گربه از هم بالا نرین بیاین شام
نیکا:وای خوب شد گفتی که من دارم از گشنگی میمرم
دیانا:تو که چیزی نمیخوری
نیکا:نکه تو میخوری
دیانا:وا من چمه ا
نیکا:لاغر مردنی(دیودم دنبالم رفتم پشت متین)
متین:آخ دیانا نکن زدی تو پهلوم
نیکا:خهخهه خرد به متین
دیانا:آخه چرا رفتی پشت داداش بدبخت من
ارسلان:چون بامن چصه
نیکا:اها همین که این گفت
ارسلان:این اسم داره
نیکا:آقای کاشی بله چی شد
ارسلان:بهتر شد
نیکا:چرا میزاری باهات حرف بزنم آه
دیانا:نیکااا ببین الان کارت ندارم ولی بعدن من میدونم تو
نیکا:وای چا بلایی قراره سرم بیاد
دیاناا:خودت میبینی
نیکا:ارسلان بنظرت میخواد چکار کنه
ارسلان:شما باهم قهر نیستی مگه😅
نیکا:چرا قهرم🤥
مامان:بیاین دیگه
اینم رمانم پارم کردین 🤌🤣💦
۱۰.۹k
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.