2 Part
رفتم توی حیاط و از پشت راه میرفتم که یه دفعه با یه نفر برخورد کردم و افتادم روی زمین. وای اون حتی یه ذره هم تکون نخورد. دستشو گرفت جلو تا بلند شم.
ا/ت: ببخشید
تهیونگ: خوبی؟
چه جذاب بوددد.
تهیونگ: تو باید ا/ت باشی.
ا/ت: بله نکنه تو تهیونگی؟
تهیونگ: آره. بیا داخل.
رفتیم داخل گفت که بشینم یه جا تا برگرده. بعد از چند دقیقه اومد.
ا/ت: میتونم ازت یه سوال بپرسم؟
تهیونگ: بپرس.
ا/ت: چرا قبول کردی که بیام پیشت؟ ما که هیچ موقع همو ندیده بودیم.
تهیونگ: همینطوری. مگه باید دلیل داشته باشه؟
ا/ت: نه. فقط خواستم بپرسم.
چند ثانیه همینجور بهم خیره شدیم که یه لبخند روی صورت تهیونگ اومد.
تهیونگ: کاری نداری؟
ا/ت: نه.هه
تهیونگ: خوبه
بعد بلند شد و رفت.
خوش اخلاق به نظر میومد. رفتم پیش خدمتکار.
ا/ت: سلامممم
خدمتکار: سلام خانم
ا/ت: میگم همه ی اتاق های این خونه پره؟
خدمتکار: معلومه که نه. به جز اتاق شما و ارباب همشون خالیه.
ا/ت: تنها تو چنین جایی زندگی میکنه؟
خدمتکار: آره
ا/ت: آهان باشه ممنون
...
لایک
🤍
ا/ت: ببخشید
تهیونگ: خوبی؟
چه جذاب بوددد.
تهیونگ: تو باید ا/ت باشی.
ا/ت: بله نکنه تو تهیونگی؟
تهیونگ: آره. بیا داخل.
رفتیم داخل گفت که بشینم یه جا تا برگرده. بعد از چند دقیقه اومد.
ا/ت: میتونم ازت یه سوال بپرسم؟
تهیونگ: بپرس.
ا/ت: چرا قبول کردی که بیام پیشت؟ ما که هیچ موقع همو ندیده بودیم.
تهیونگ: همینطوری. مگه باید دلیل داشته باشه؟
ا/ت: نه. فقط خواستم بپرسم.
چند ثانیه همینجور بهم خیره شدیم که یه لبخند روی صورت تهیونگ اومد.
تهیونگ: کاری نداری؟
ا/ت: نه.هه
تهیونگ: خوبه
بعد بلند شد و رفت.
خوش اخلاق به نظر میومد. رفتم پیش خدمتکار.
ا/ت: سلامممم
خدمتکار: سلام خانم
ا/ت: میگم همه ی اتاق های این خونه پره؟
خدمتکار: معلومه که نه. به جز اتاق شما و ارباب همشون خالیه.
ا/ت: تنها تو چنین جایی زندگی میکنه؟
خدمتکار: آره
ا/ت: آهان باشه ممنون
...
لایک
🤍
۳۶.۰k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.