"رفتن تو آشپزخونه..."
"رفتن تو آشپزخونه..."
ا.ت: خب...ته تو ظرف هارو بشور،کوک توهم کل اینجا رو تمیز کن
ته: اما..این ظرف ها خیلی...
ا.ت: شرطمون چی بود؟؟؟
ته: هوف...باوشه(ناراحت,پوکر)
کوک: ببینم انتظار نداری که کل این آشپزخونه رو تمیز کنم؟؟
ا.ت: زدی تو هدف...(بعد رفت تو اتاق)
"ساعت ۱۲ ظهر شروع کردن و ۶ تموم شدن...
ته: هوففف...خسته شدممم(نشست رو مبل)
کوک: حداقل تو خسته شدی...من مردم(عههه)
کوک: فکر کنم تموم بدنسازی های این چند وقتم به باد رفت...
ته: انگشتای کشیده و بلند عزیزم زخم شددد
ا.ت: چقدر حرف میزنید...چی شده؟(خوابالو)
ته: بیبی،ددی دیگه انگشتای عزیزش رو نداره که بک..
ا.ت: ته ساکت شووو
کوک: من دیگه نمیتونم...میشه یه شرط دیگه بزاریییی؟(کیوت)
ا.ت: خیر خرگوش کوچولو
کوک: این خرگوش کوچولو میتونه کاری کنه که...
ا.ت: غلط کردم..
ته: پس من چییی؟(عصبی,کیوت)اصن قهرم...
ا.ت: ببخشید خرس عسلی من
ته: اوممم...خوب بود بخشیدمت(خنده)
ا.ت: خب...ته تو ظرف هارو بشور،کوک توهم کل اینجا رو تمیز کن
ته: اما..این ظرف ها خیلی...
ا.ت: شرطمون چی بود؟؟؟
ته: هوف...باوشه(ناراحت,پوکر)
کوک: ببینم انتظار نداری که کل این آشپزخونه رو تمیز کنم؟؟
ا.ت: زدی تو هدف...(بعد رفت تو اتاق)
"ساعت ۱۲ ظهر شروع کردن و ۶ تموم شدن...
ته: هوففف...خسته شدممم(نشست رو مبل)
کوک: حداقل تو خسته شدی...من مردم(عههه)
کوک: فکر کنم تموم بدنسازی های این چند وقتم به باد رفت...
ته: انگشتای کشیده و بلند عزیزم زخم شددد
ا.ت: چقدر حرف میزنید...چی شده؟(خوابالو)
ته: بیبی،ددی دیگه انگشتای عزیزش رو نداره که بک..
ا.ت: ته ساکت شووو
کوک: من دیگه نمیتونم...میشه یه شرط دیگه بزاریییی؟(کیوت)
ا.ت: خیر خرگوش کوچولو
کوک: این خرگوش کوچولو میتونه کاری کنه که...
ا.ت: غلط کردم..
ته: پس من چییی؟(عصبی,کیوت)اصن قهرم...
ا.ت: ببخشید خرس عسلی من
ته: اوممم...خوب بود بخشیدمت(خنده)
۱۰.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۳