✦✧✧ - ✧✧✦ اجـبــار p▪︎¹⁸
بچه ها ببخشید امروز نتونستم بزارم❤
_حالا چیکار کنیم
+ بدو وسایلمونو جا به جا کنیم
رفتیم و من لباسامو بردم تو اتاق جونگ کوک اونم کمکم میکرد عروسکامو آورده بود تو اتاقش
_اینارو دیگه لازم نیست
+بعد این همه سال اینو حداقل میدونم که بدون عروسکات نمیخوابی مطمئنم مامانت ببینه عروسکت اینجا نیست شک میکنه آخه بچه ها همیشه با عروسک میخوابن
_هی الان به من گفتی بچه من بچه نیستم
+ولی هستی هرکی ببینه میفهمه یه بچه کیوت و کوچولو
_گفتم که بچه نیستم. الان من کوچولو ام؟
+آره معلومه
_چرا علکی میگی من کوچولو نیستم
+باشه عصبانی نشو ......ولی هستی
_.......(داره حرص میخوره)
چند ساعت بعد مامانم اومد و برام سوپ درست کرد
_مامان من الان خیلی وقته خوب شدم
م.ا/ت: حرف نزن اینو بخور بعدشم بریم اتاقتون و خونتو بهم نشون بده
همونجور که داشتم سوپ میخوردم پرید تو گلوم و جونگ کوک بهم خندید عح اصلا چرا داره به غذا خوردنم نگا میکنه
چند دقیقه بعد:
_خب اینجا اتاقمونه الان دیدم داره اینجا مامان چیکار داری به کمدا
م.ا/ت:بقیه لباسات کو تو یه کوه لباس داشتی
+چیزه .....لباسای من خیلی زیاده برای همین لباس های ا/ت اینجا جا نشد گذاشتیم تو یه اتاق دیگه
_مامان دیر وقته ها ساعت داره ۱۰ میشه
م.ا/ت: حالا دیر نمیشه میرم
یک ساعت بعد:
_آره مامان اینم قابلمه هامونه اوفف خوابم میاد
م.ا/ت: عه ساعت کی ۱۱ شد خب دیر شده دیگه من امشب اینجا میمونم
(ا/ت و جونگ کوک نگاهی بهم کردن که ا/ت اشاره کرد به جونگ کوک که بگه....)
+چیزه من میرسونمتون
م.ا/ت: نه نمیخوام تو زحمت بیوفتیم پسرم
تا جونگ کوک میخواست چیزی بگه مامان ا/ت گفت
م.ا/ت:خب من کجا میتونم بخوابم؟
#فیک #فیک_جونگکوک #کیپاپ #بی_تی_اس
#BTS #BTS_ARMY #K_pop #Jungkook
_حالا چیکار کنیم
+ بدو وسایلمونو جا به جا کنیم
رفتیم و من لباسامو بردم تو اتاق جونگ کوک اونم کمکم میکرد عروسکامو آورده بود تو اتاقش
_اینارو دیگه لازم نیست
+بعد این همه سال اینو حداقل میدونم که بدون عروسکات نمیخوابی مطمئنم مامانت ببینه عروسکت اینجا نیست شک میکنه آخه بچه ها همیشه با عروسک میخوابن
_هی الان به من گفتی بچه من بچه نیستم
+ولی هستی هرکی ببینه میفهمه یه بچه کیوت و کوچولو
_گفتم که بچه نیستم. الان من کوچولو ام؟
+آره معلومه
_چرا علکی میگی من کوچولو نیستم
+باشه عصبانی نشو ......ولی هستی
_.......(داره حرص میخوره)
چند ساعت بعد مامانم اومد و برام سوپ درست کرد
_مامان من الان خیلی وقته خوب شدم
م.ا/ت: حرف نزن اینو بخور بعدشم بریم اتاقتون و خونتو بهم نشون بده
همونجور که داشتم سوپ میخوردم پرید تو گلوم و جونگ کوک بهم خندید عح اصلا چرا داره به غذا خوردنم نگا میکنه
چند دقیقه بعد:
_خب اینجا اتاقمونه الان دیدم داره اینجا مامان چیکار داری به کمدا
م.ا/ت:بقیه لباسات کو تو یه کوه لباس داشتی
+چیزه .....لباسای من خیلی زیاده برای همین لباس های ا/ت اینجا جا نشد گذاشتیم تو یه اتاق دیگه
_مامان دیر وقته ها ساعت داره ۱۰ میشه
م.ا/ت: حالا دیر نمیشه میرم
یک ساعت بعد:
_آره مامان اینم قابلمه هامونه اوفف خوابم میاد
م.ا/ت: عه ساعت کی ۱۱ شد خب دیر شده دیگه من امشب اینجا میمونم
(ا/ت و جونگ کوک نگاهی بهم کردن که ا/ت اشاره کرد به جونگ کوک که بگه....)
+چیزه من میرسونمتون
م.ا/ت: نه نمیخوام تو زحمت بیوفتیم پسرم
تا جونگ کوک میخواست چیزی بگه مامان ا/ت گفت
م.ا/ت:خب من کجا میتونم بخوابم؟
#فیک #فیک_جونگکوک #کیپاپ #بی_تی_اس
#BTS #BTS_ARMY #K_pop #Jungkook
۱۴.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.