گرگ سیاه
از زبان ا/ت
چند ماه گذشته بود همیشه بعضی از شبا شکنجم میداد واقعا دیگه تحمل نداشتم واقعا کم آورده بودم دلم میخاست بمیرم
صبح
از خواب بیدار شدم دیشب هم دوباره شکنجه شدم واقعا کل بدنم درد میکرد دیگه نمیتونستم راه برم
جولی آمد تو اتاق با ی سینی سوپ
&ا/ت عزیزم بیا برات سوپ اوردم
+نمیخام جولی ببرش
&ولی ا/ت چند روزه چیزی نخوردی لاغر شدی
+گفتم که نمیخام
&حالا بخاطر من لطفا اینو بخور
+باشه فقد بخاطر تو
&مرسی بیا خودم بهت میدم
+باشه
جولی بهم سوپ رو داد خوردم و رفت بیرون
+هعی خدا خسته شدم از زندگی
از دید کوک
جولی آمد پایین
_ا/ت سوپش رو خورد؟(سرد)
&ارع خورد واقعا متاسفم برای اینکه همچین برادری دارم
_هه(پوزخند)
&هعی خدا (تکون دادم سر با حالت تأسف)
_من باید برم شرکت کار تا نصف کار دارم
&کوک میگم میشه ا/ت چند روز بره پیش خانوادش ؟
_چرا؟
&خوب یذره حال و هواش عوض شه
_باشه مشکلی نیست
&مرسی من برم بهش خبر بدم
_اوک منم رفتم شرکت بای
&بای
از دید جولی
رفتم بالا پیش ا/ت
&ا/ت جونم ی خبر خوب دارم برات
_چیه ؟
&کوک اجازه داد که.....
چند ماه گذشته بود همیشه بعضی از شبا شکنجم میداد واقعا دیگه تحمل نداشتم واقعا کم آورده بودم دلم میخاست بمیرم
صبح
از خواب بیدار شدم دیشب هم دوباره شکنجه شدم واقعا کل بدنم درد میکرد دیگه نمیتونستم راه برم
جولی آمد تو اتاق با ی سینی سوپ
&ا/ت عزیزم بیا برات سوپ اوردم
+نمیخام جولی ببرش
&ولی ا/ت چند روزه چیزی نخوردی لاغر شدی
+گفتم که نمیخام
&حالا بخاطر من لطفا اینو بخور
+باشه فقد بخاطر تو
&مرسی بیا خودم بهت میدم
+باشه
جولی بهم سوپ رو داد خوردم و رفت بیرون
+هعی خدا خسته شدم از زندگی
از دید کوک
جولی آمد پایین
_ا/ت سوپش رو خورد؟(سرد)
&ارع خورد واقعا متاسفم برای اینکه همچین برادری دارم
_هه(پوزخند)
&هعی خدا (تکون دادم سر با حالت تأسف)
_من باید برم شرکت کار تا نصف کار دارم
&کوک میگم میشه ا/ت چند روز بره پیش خانوادش ؟
_چرا؟
&خوب یذره حال و هواش عوض شه
_باشه مشکلی نیست
&مرسی من برم بهش خبر بدم
_اوک منم رفتم شرکت بای
&بای
از دید جولی
رفتم بالا پیش ا/ت
&ا/ت جونم ی خبر خوب دارم برات
_چیه ؟
&کوک اجازه داد که.....
۴.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.