رمان زندگی ناعادلانه پارت¹¹
رمان زندگی ناعادلانه پارت¹¹
امشب اون شب بود..
یه چراغ قوه برداشتمو یه ماسک..
دیدم کانگ رفت تو منم پشتش رفتم جوری ک متوجه نشه..
رفتم تو اونجا پراز گل های مصنوعی بود گلای رنگارنگ انگار بهشت بود..
یه اتاق با در بسته رو دیدم کانگ رفت توش بعد چن مین اومد بیرون و کلا از طبقه بالا رفت..
منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو اون اتاق..
درو ک باز کردم... دیدم ... نه این امکان ندارع.. تو اون اتاق یه...یه.. حتی نمیتونم اسمشو بیارم..
از وحشت دست و پام میلرزید..نفسم بند اومد..
اقای کانگ یه همچین ادمی بود؟!
پس بگو چرا اجازه نمیداد کسی وارد اینجا بشه..
............
*پایان پارت¹¹* ^امیدوارم خوشتون بیاد قشنگا^
امشب اون شب بود..
یه چراغ قوه برداشتمو یه ماسک..
دیدم کانگ رفت تو منم پشتش رفتم جوری ک متوجه نشه..
رفتم تو اونجا پراز گل های مصنوعی بود گلای رنگارنگ انگار بهشت بود..
یه اتاق با در بسته رو دیدم کانگ رفت توش بعد چن مین اومد بیرون و کلا از طبقه بالا رفت..
منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو اون اتاق..
درو ک باز کردم... دیدم ... نه این امکان ندارع.. تو اون اتاق یه...یه.. حتی نمیتونم اسمشو بیارم..
از وحشت دست و پام میلرزید..نفسم بند اومد..
اقای کانگ یه همچین ادمی بود؟!
پس بگو چرا اجازه نمیداد کسی وارد اینجا بشه..
............
*پایان پارت¹¹* ^امیدوارم خوشتون بیاد قشنگا^
۷۷۴
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.