برف سیاه🖤پارت8
معلم: هی بچه ها دارین چیکار میکنین! رونا و چه آ همین الان با من بیاید. تو و رونا با معلم رفتید دم در دفتر مدیر. معلم رفت و تو و بعد از 10 دقیقه اومد بیرون: برید تو! شما دوتا رفتید تو. تو : خانم کایا شما... مدیر جدید هستین؟ خانم کایا: بله، بریم سر اصل مطلب، چرا رونا رو زدی؟ تو: من نزدم! اول اون منو زد. خانم کایا: ولی خانم معلم گفت که وقتی اومده تو کلاس تو رونا رو هول دادی. تو: اما من... خانم کایا: بسه دیگه! تو تنبیهی! کل این زنگ رو تو حیاط وایمیستی. تو: من؟ خانم کایا: همین الان. تو با عصبانیت رفتی تو حیاط.
رونا با لبخندی شیطانی وارد کلاس شد. رفت و نشست پشت جونگکوک. جونگکوک: کار خودتو کردی.بالاخره زنگ خچرد و تو با عصبانیت رفتی تو کلاس همه بچه ها داشتن کیفشونو بر میداشتن. تو رفتی کیفتو برداشتی و از کلاس رفتی بیرون و منتظر جونگکوک هم نموندی. رفتی سمت خونه...
شرایط🤸♀️
5 لایک🌈
5نظر✨
رونا با لبخندی شیطانی وارد کلاس شد. رفت و نشست پشت جونگکوک. جونگکوک: کار خودتو کردی.بالاخره زنگ خچرد و تو با عصبانیت رفتی تو کلاس همه بچه ها داشتن کیفشونو بر میداشتن. تو رفتی کیفتو برداشتی و از کلاس رفتی بیرون و منتظر جونگکوک هم نموندی. رفتی سمت خونه...
شرایط🤸♀️
5 لایک🌈
5نظر✨
۲۱.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.