اشکچشمانش چودیدم نقشهام برآب شد

اشکِ‌چشمانش چودیدم نقشه‌ام برآب شد
تاب گیسویش چوپیدا شد دلم بی‌تاب شد
تشنه‌کامم قلبِ‌من جویای آبِ زندگی است
اوکجا هست که‌دلم از شوق‌ِرویش آب شد
موج اقیانوس چشمش، کشتی دل را ربود
حلقۀ موی سیاهش همچو یک گرداب شد
قلب من با یاد او در سینه تاپ‌تاپ می‌زند
تیر عشق بر سینه‌ام از سوی او پرتاب شد
چهرۀِچون ماه او از پشت زلفش شد عیان
روی او در روشنی رخشان‌تر از مهتاب شد
گفتمش لعلت کجا بوسم؟ گفتا توی خواب
کاش‌چشمانم چو اقبالم دمی درخواب شد
سر به راهم کرده است آن کافرِ گیسوی او
طاق ابروهای او چون کعبه و محراب شد
#اشعار
دیدگاه ها (۰)

دلتنگی

دلتنگی

سینه‌ام با دیده‌ام هرگز نمی‌خواند چراآنکه از ما می‌رمد درسین...

کیوت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط