اشکِ چشمانش چودیدم نقشه ام برآب شد
اشکِچشمانش چودیدم نقشهام برآب شد
تاب گیسویش چوپیدا شد دلم بیتاب شد
تشنهکامم قلبِمن جویای آبِ زندگی است
اوکجا هست کهدلم از شوقِرویش آب شد
موج اقیانوس چشمش، کشتی دل را ربود
حلقۀ موی سیاهش همچو یک گرداب شد
قلب من با یاد او در سینه تاپتاپ میزند
تیر عشق بر سینهام از سوی او پرتاب شد
چهرۀِچون ماه او از پشت زلفش شد عیان
روی او در روشنی رخشانتر از مهتاب شد
گفتمش لعلت کجا بوسم؟ گفتا توی خواب
کاشچشمانم چو اقبالم دمی درخواب شد
سر به راهم کرده است آن کافرِ گیسوی او
طاق ابروهای او چون کعبه و محراب شد
#اشعار
تاب گیسویش چوپیدا شد دلم بیتاب شد
تشنهکامم قلبِمن جویای آبِ زندگی است
اوکجا هست کهدلم از شوقِرویش آب شد
موج اقیانوس چشمش، کشتی دل را ربود
حلقۀ موی سیاهش همچو یک گرداب شد
قلب من با یاد او در سینه تاپتاپ میزند
تیر عشق بر سینهام از سوی او پرتاب شد
چهرۀِچون ماه او از پشت زلفش شد عیان
روی او در روشنی رخشانتر از مهتاب شد
گفتمش لعلت کجا بوسم؟ گفتا توی خواب
کاشچشمانم چو اقبالم دمی درخواب شد
سر به راهم کرده است آن کافرِ گیسوی او
طاق ابروهای او چون کعبه و محراب شد
#اشعار
۴.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.