عشق جدید p2
ا.ت ویو
داشتم دستمو میشستم که یهو لارا اومد کنارم
لارا.سلام دوباره
ا.ته با حرس.سلام
لارا میخواست ی چیزی بگه که ا.ت از اونجا رفت
ا.ت:آه دختره هرزه وقتی میبینمش کهیر میزنم ایششش
جنی ویو
منتظر بودم تا قهوه ها آماده بشه
آقای مین:دخترم قهوه هات آماده شد
جنی:مرسی آقای مین زحمت کشیدی
جنی تا میخواست راه بره یهو خورد به جیمین و قهوه ها ریخت روش
جنی:اخ واقعا ببخشید
جیمین:اشکال نداره اتفاق بود
جنی:بزار تمیزش کنم
جیمین:م منون
جنی لباس جیمین و تمیز کرد وقتی سرشو آورد بالا دید جیمین سرخ شده
جنی:جیمین حالت خوبه؟
جیمین: ا آره ممنون
جنی:واقعا ببخشید
جیمین:ا اشکال نداره فدا سرت من دیگه برم
جنی:اوک
جنی:آخه ی آدم چجوری میتونه آنقدر جذاب و کیوت باشهههههه(در ذهنش)
جیمین رفت دست شویی درو بست و دستشو گذاشت رو قلبش
جیمین:خدا آخه چرا انقدر خوشگله من نمیتونم تحمل کنم دیگه باید بهش اعتراف کنم
جونگ کوک ویو
داشتم کتاب میخوندم که لارا اومد رو پام نشست
لارا:ددی امشب میشه با دوستام برم بیرون
کوک:اممم اوک برو ولی برای منم وقت بزار دیگه
لارا:اوک ددی برات وقت میزارم پس من برم فعلا
کوک.فعلا
ی چند وقتیه لارا منو میپیچوند و همش با دوستاش میرفت بیرون از چند تا از دوستاش پرسیدن گفتن چند وقته باهاش نرفتن بیرون راستش بهش مشکوکم امشب تعقیبش میکنم ببینم کجا میره
شب ساعت ۸
ا.ت ویو
اوففف حوصلم سر رفته
تق تق(صدای در اتاق)
ا.ته :بلییی
جیمین با کت و شلوار و گل وازد اتاق ا.ت میشه
ا.ت:واو خوشتیپ کجا میری
جیمین:راستش جنی رو برای شام دعوت کردم
ا.ت:ن نکنههههه
جیمین:درسته میخوام بهش اعتراف کنم
ا.ت:ارههههه من میدونستم
جیمین:حالت خوب شدم
ا.ت:عالیییییییییی شدی
جیمین:پس بای
ا.ت:بای
ادامه دارد...
داشتم دستمو میشستم که یهو لارا اومد کنارم
لارا.سلام دوباره
ا.ته با حرس.سلام
لارا میخواست ی چیزی بگه که ا.ت از اونجا رفت
ا.ت:آه دختره هرزه وقتی میبینمش کهیر میزنم ایششش
جنی ویو
منتظر بودم تا قهوه ها آماده بشه
آقای مین:دخترم قهوه هات آماده شد
جنی:مرسی آقای مین زحمت کشیدی
جنی تا میخواست راه بره یهو خورد به جیمین و قهوه ها ریخت روش
جنی:اخ واقعا ببخشید
جیمین:اشکال نداره اتفاق بود
جنی:بزار تمیزش کنم
جیمین:م منون
جنی لباس جیمین و تمیز کرد وقتی سرشو آورد بالا دید جیمین سرخ شده
جنی:جیمین حالت خوبه؟
جیمین: ا آره ممنون
جنی:واقعا ببخشید
جیمین:ا اشکال نداره فدا سرت من دیگه برم
جنی:اوک
جنی:آخه ی آدم چجوری میتونه آنقدر جذاب و کیوت باشهههههه(در ذهنش)
جیمین رفت دست شویی درو بست و دستشو گذاشت رو قلبش
جیمین:خدا آخه چرا انقدر خوشگله من نمیتونم تحمل کنم دیگه باید بهش اعتراف کنم
جونگ کوک ویو
داشتم کتاب میخوندم که لارا اومد رو پام نشست
لارا:ددی امشب میشه با دوستام برم بیرون
کوک:اممم اوک برو ولی برای منم وقت بزار دیگه
لارا:اوک ددی برات وقت میزارم پس من برم فعلا
کوک.فعلا
ی چند وقتیه لارا منو میپیچوند و همش با دوستاش میرفت بیرون از چند تا از دوستاش پرسیدن گفتن چند وقته باهاش نرفتن بیرون راستش بهش مشکوکم امشب تعقیبش میکنم ببینم کجا میره
شب ساعت ۸
ا.ت ویو
اوففف حوصلم سر رفته
تق تق(صدای در اتاق)
ا.ته :بلییی
جیمین با کت و شلوار و گل وازد اتاق ا.ت میشه
ا.ت:واو خوشتیپ کجا میری
جیمین:راستش جنی رو برای شام دعوت کردم
ا.ت:ن نکنههههه
جیمین:درسته میخوام بهش اعتراف کنم
ا.ت:ارههههه من میدونستم
جیمین:حالت خوب شدم
ا.ت:عالیییییییییی شدی
جیمین:پس بای
ا.ت:بای
ادامه دارد...
۱.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.