فیک (وقتی دزد//ینت...)
ا/ت : چرا شما اینجوری میکنید (با گریه)
کوک یک پوزخند عجیبی زد و به ته نگاه کرد و ته هم فهمید که باید چکار کنن
کوک ا/ت رو برا//ید استا//یل بغ//ل کرد و برد تو اتاق و ته هم پشت سرشون راه افتاد ا/ت هق هق هق میکرد اما ته و کوک هیچ اهمیتی به این موضوع نمیدادن و ا/ت انداختن رو تخ//ت کنارش خوابیدن
ویو ا/ت صبح
صبح با صدای گنجشک ها از خواب بیدار شدم ولی چون ته و کوک بهم چسبیده بودن نمیتونستم برگردم رو به ته مونده بودم و محو زیبایی شده بودم که یهو چشماش رو باز کرد
ته : دید زدنت تموم؟؟(پوزخند)
ا/ت : غلط کردم (ترسیده)
ته : خوبه (پوزخند)
ته بلند شد و تونستم یکم تکوک بخورم و به کوک نگاه اونم مپزیبا بود محوش شدم و که چشماش باز کرد و گفت
کوک : سلام صبح بخیر بیبی(لبخند)
ا/ت : سلام (لبخند و ترسیده)
کوک : تو چرا انقد میترسی بیب (پوزخند)
ا/ت : خب خب چ....ون شما ترسن//اکید (ترسیده)
کوک : خب یه سوال ا/ت من یا ته ؟ (سوالی و پوکر)
ا/ت : خب نمیشه گفت (ترسیده لبخند)
که یهو دست بزرگ رو روی شونم حس کردم دلم ریخت برگشتم دیدم تهیونگه برگشتم دستم رو گذاشتم رو قلبم تندد میتپید نفس نفس میزدم خب راستش من دختر ترسویی بودم
کوک : ته چرا ترسوندیسش مگه نمیدونی میترسه (اخم)
ته : بابا بلند شیم بریم سر اصل مطلب من یا کوک؟ (پوزخند)
ا/ت هنوز توی شک بودم
ا/ت : بس کنید دیگه (بغض)
کوک و ته گفتن باشه
ته رفت بیرون ا/ت موند و با کوک که تیشرت نداشت ا/ت محو سیکس پک هاش شدم
کوک : ...
ادامه دارد ..!
شرط 40 لایک
کامنت 10 🍓😁
چطور شد طولانی تر بود نسبتبه قبل؟💗🌿
#فیک #فیکشن #تهکوک
کوک یک پوزخند عجیبی زد و به ته نگاه کرد و ته هم فهمید که باید چکار کنن
کوک ا/ت رو برا//ید استا//یل بغ//ل کرد و برد تو اتاق و ته هم پشت سرشون راه افتاد ا/ت هق هق هق میکرد اما ته و کوک هیچ اهمیتی به این موضوع نمیدادن و ا/ت انداختن رو تخ//ت کنارش خوابیدن
ویو ا/ت صبح
صبح با صدای گنجشک ها از خواب بیدار شدم ولی چون ته و کوک بهم چسبیده بودن نمیتونستم برگردم رو به ته مونده بودم و محو زیبایی شده بودم که یهو چشماش رو باز کرد
ته : دید زدنت تموم؟؟(پوزخند)
ا/ت : غلط کردم (ترسیده)
ته : خوبه (پوزخند)
ته بلند شد و تونستم یکم تکوک بخورم و به کوک نگاه اونم مپزیبا بود محوش شدم و که چشماش باز کرد و گفت
کوک : سلام صبح بخیر بیبی(لبخند)
ا/ت : سلام (لبخند و ترسیده)
کوک : تو چرا انقد میترسی بیب (پوزخند)
ا/ت : خب خب چ....ون شما ترسن//اکید (ترسیده)
کوک : خب یه سوال ا/ت من یا ته ؟ (سوالی و پوکر)
ا/ت : خب نمیشه گفت (ترسیده لبخند)
که یهو دست بزرگ رو روی شونم حس کردم دلم ریخت برگشتم دیدم تهیونگه برگشتم دستم رو گذاشتم رو قلبم تندد میتپید نفس نفس میزدم خب راستش من دختر ترسویی بودم
کوک : ته چرا ترسوندیسش مگه نمیدونی میترسه (اخم)
ته : بابا بلند شیم بریم سر اصل مطلب من یا کوک؟ (پوزخند)
ا/ت هنوز توی شک بودم
ا/ت : بس کنید دیگه (بغض)
کوک و ته گفتن باشه
ته رفت بیرون ا/ت موند و با کوک که تیشرت نداشت ا/ت محو سیکس پک هاش شدم
کوک : ...
ادامه دارد ..!
شرط 40 لایک
کامنت 10 🍓😁
چطور شد طولانی تر بود نسبتبه قبل؟💗🌿
#فیک #فیکشن #تهکوک
۳۶.۵k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.