سیاه سفید قلبم
part 5
#سیاوش
با تکنیکی که زد متعجب بهش نگاه کردم که این تکنیک و فقط استاد به من و طوفان و سپیده یاد داده بود طوفان که نمیتونست باشه اما سپیدم که تا جایی که من میدونم پدرش نمیذاشت سوار موتور بشه . وقتی برنده شده متعجب رفتم سمتش که میخواست کلاه کاسکتشو در بیاره جلوش وایستادم که متوجه من شد و سرشو بالا آورد کلاه کاسکتمون رو باهم در آوردیم وقتی چهرش دیدم تعجبم بیشتر شد . اون هم با تعجب به من نگاه میکرد. که به حرف اومدم
-تو .. تو اینجا چیکار میکنی
=تو .. تو سیاوشی
سرمو تکون دادم که گفت
=مگه نباید آمریکا باشی
سرمو انداختم پایین و گفتم
-چرا اما بابامو از دست دادم و ماهم اومدیم ایران
=واقعا متاسفم
-ممنونم اره . راسی خبری از طوفان نداری
=نه خیلی وقته که دیگه ازش خبر نگرفتم . تو چی .
-من آخرین بار قبل از فوت بابام باهاش تماس گرفتم اما جواب نداد
=اوکی اگه میخوای من میتونم پیداش کنم
-اگه پیداش کردی خبرم کن
سرشو تکون داد . آنالیزش کردم اون موقعای که ما باهم بودیم خیلی قدش کوچیک بود اما الان یه خانومی شده برا خودش . وقتی پدر مادرم برای درمون به آمریکا رفتن منم مجبور شدم برم وقتی برای خدافظی رفتم پیششون طوفان ناراحت بود اما سپیده نبود وقتی از طوفان پرسیدم میگفت که باباش میخاست به زور شوهرش بده اما سپیده به جون خودش انهارو تهدید کرده بود . که وقتی اینو ازش شنیدم رفتن برام خیلی سخت شد . اما یک هفته تمام زنگ به گوشیش میزدم جواب نمیداد. از طوفان دربارش پرسیدم که گفته بود پدرش به تهدید سپیده توجه نکرد میخاست عقدشون کنه اما سپیده شب قبل از عقد کنون قرص میخوره و...
#سیاوش
با تکنیکی که زد متعجب بهش نگاه کردم که این تکنیک و فقط استاد به من و طوفان و سپیده یاد داده بود طوفان که نمیتونست باشه اما سپیدم که تا جایی که من میدونم پدرش نمیذاشت سوار موتور بشه . وقتی برنده شده متعجب رفتم سمتش که میخواست کلاه کاسکتشو در بیاره جلوش وایستادم که متوجه من شد و سرشو بالا آورد کلاه کاسکتمون رو باهم در آوردیم وقتی چهرش دیدم تعجبم بیشتر شد . اون هم با تعجب به من نگاه میکرد. که به حرف اومدم
-تو .. تو اینجا چیکار میکنی
=تو .. تو سیاوشی
سرمو تکون دادم که گفت
=مگه نباید آمریکا باشی
سرمو انداختم پایین و گفتم
-چرا اما بابامو از دست دادم و ماهم اومدیم ایران
=واقعا متاسفم
-ممنونم اره . راسی خبری از طوفان نداری
=نه خیلی وقته که دیگه ازش خبر نگرفتم . تو چی .
-من آخرین بار قبل از فوت بابام باهاش تماس گرفتم اما جواب نداد
=اوکی اگه میخوای من میتونم پیداش کنم
-اگه پیداش کردی خبرم کن
سرشو تکون داد . آنالیزش کردم اون موقعای که ما باهم بودیم خیلی قدش کوچیک بود اما الان یه خانومی شده برا خودش . وقتی پدر مادرم برای درمون به آمریکا رفتن منم مجبور شدم برم وقتی برای خدافظی رفتم پیششون طوفان ناراحت بود اما سپیده نبود وقتی از طوفان پرسیدم میگفت که باباش میخاست به زور شوهرش بده اما سپیده به جون خودش انهارو تهدید کرده بود . که وقتی اینو ازش شنیدم رفتن برام خیلی سخت شد . اما یک هفته تمام زنگ به گوشیش میزدم جواب نمیداد. از طوفان دربارش پرسیدم که گفته بود پدرش به تهدید سپیده توجه نکرد میخاست عقدشون کنه اما سپیده شب قبل از عقد کنون قرص میخوره و...
۱.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.