عشق قدیمی
part ⁸
یک هفته بعد:
ات و جیمین یک هفتهای میشد که باهم بودن
تا اینکه یه روز جیمین از ات خواست تا بیاد خونشون
ویو هوپی:
تو اتاق نشسته بودم و داشتم عکس ات رد میدیدم
کارم شده هر روز عکس ات رو دیدن.....گریه کردن....چرا نمیتونم پیشش باشم؟
جیمین: هوسوک
هوپی: هوممم
جیمین: من به ات گفتم بیاد خونمون....میشه....میشه که....فقط یه امروز رو.....بری بیرون......عاا...لطفا
هوپی: باشه جیمینشی
جیمین: هورلاا مرسیییی💜
*رفتم تو پذیرایی و عکس ات گذاشتم رو میز....لباسام رو پوشیدم ولی آخرش یادم رفت عکس ات رو بردارم*
ویو ات:
آماده شدم و رفتم به آدرسی که جیمین واسم فرستاده بود و در زدم که جیمین درو باز کرد.
جیمین: سلام بیا تو
ات: سلام....ممنون
انگار خونه تنهایی
جیمین: آره....تنهاییم
ات: جیمین اگه.....اصلا من میرم خونه
جیمین: وایسا مگه چی گفتم نترس
ات: جیمین پسر خوبی باشی هاا
جیمین: باشه😂
*رفتم نشستم رو مبل که جلوش میز بود و جیمین رفت تا نوشیدنی بیاره.....یه لحظه توجهم به قاب عکسی که رو میز بود افتاد!*
ات: ای...این....این که عکس بچگیای منه!
جیمین: بفرما نوشیدنی ها رو آوردم
ات: جیمین.....این عکس خونهی تو چیکار میکنه؟!
جیمین: خوب اون عکس مال هوسوکه....اون پسره خود هوسوکه و اون دختر کنارش دختر داییشه....ظاهرا چند سال پیش خانواده هاشون بحثشون میشه و از هم جدا میشن.....ولی هوسوک هنوز دختر داییش رو دوست داره
ولی خیلی جالبه....اسم دختر داییش هم اسم توعه
ات: "نتونستم تحمل کنم و اشکام مزاحمم شدن...یعنی....هوسوک...هوسوکی که دوسش داشتم.....منتظرش بودم.....پیشمه؟....هنوز دوسم داره؟"
جیمین: ات.....چیشد؟....چرا گریه میکنی؟
ات: جیمین "با گریه"
جیمین: چیشد؟
ات: "همچنان گریه"
جیمین: ات بگو چیشده نصفه عمر شدم
ات: ه...هوسوک "با هق هق"
جیمین: هوسوک چی؟
ات: "نگاه به جیمین"
جیمین: نکنه....تو...دختر دایی هوسوکی؟
ات: اوهوم "گریه"
جیمین: و....واقعا؟ تو دختر دایی هوسوکی؟
ات: آره....به خاطر اختلاف خانواده هامون از هم جدا شدیم...من....اونو دوسش داشتم.....هنوزم دارم "گریه"
جیمین: پس....تو دختر دایی هوسدکی.....جانگ.ات....اگه هوسوک بشنوه خوشحال میشه.....بزار زنگ بزنم بهش "ناراحت"
هوپی: الو
جیمین: الو هوسوک "ناراحت"
هوپی: چشده جیمین؟
جیمین: حدس بزن کی اینجاس....دختر داییت
هوپی: دختر دایی من؟ ات؟
جیمین: ات که من باهاش تو رابطه بودم....دختر دایی توعه....تو این شکی نیست....بیا خودت ببین
هوپی: صبر کن الان میام
جیمین: "خوب....انگار ات مال من نیست....اون هوسوک رو دوست داره.....هوسوک هم ات رو دوست داره.....از اول معلوم بود که منو ات واسه هم نیستیم.....چطور میتونم ات رو فراموش کنم؟ چجوری عشقی که بهش داشتم رو از بین ببرم؟ عشق من یه عشق یه طرفس💔
خودمم دلم واسه جیمین سوخت😥
¹ یا ² پارت دیگه تا پایانش داره
یک هفته بعد:
ات و جیمین یک هفتهای میشد که باهم بودن
تا اینکه یه روز جیمین از ات خواست تا بیاد خونشون
ویو هوپی:
تو اتاق نشسته بودم و داشتم عکس ات رد میدیدم
کارم شده هر روز عکس ات رو دیدن.....گریه کردن....چرا نمیتونم پیشش باشم؟
جیمین: هوسوک
هوپی: هوممم
جیمین: من به ات گفتم بیاد خونمون....میشه....میشه که....فقط یه امروز رو.....بری بیرون......عاا...لطفا
هوپی: باشه جیمینشی
جیمین: هورلاا مرسیییی💜
*رفتم تو پذیرایی و عکس ات گذاشتم رو میز....لباسام رو پوشیدم ولی آخرش یادم رفت عکس ات رو بردارم*
ویو ات:
آماده شدم و رفتم به آدرسی که جیمین واسم فرستاده بود و در زدم که جیمین درو باز کرد.
جیمین: سلام بیا تو
ات: سلام....ممنون
انگار خونه تنهایی
جیمین: آره....تنهاییم
ات: جیمین اگه.....اصلا من میرم خونه
جیمین: وایسا مگه چی گفتم نترس
ات: جیمین پسر خوبی باشی هاا
جیمین: باشه😂
*رفتم نشستم رو مبل که جلوش میز بود و جیمین رفت تا نوشیدنی بیاره.....یه لحظه توجهم به قاب عکسی که رو میز بود افتاد!*
ات: ای...این....این که عکس بچگیای منه!
جیمین: بفرما نوشیدنی ها رو آوردم
ات: جیمین.....این عکس خونهی تو چیکار میکنه؟!
جیمین: خوب اون عکس مال هوسوکه....اون پسره خود هوسوکه و اون دختر کنارش دختر داییشه....ظاهرا چند سال پیش خانواده هاشون بحثشون میشه و از هم جدا میشن.....ولی هوسوک هنوز دختر داییش رو دوست داره
ولی خیلی جالبه....اسم دختر داییش هم اسم توعه
ات: "نتونستم تحمل کنم و اشکام مزاحمم شدن...یعنی....هوسوک...هوسوکی که دوسش داشتم.....منتظرش بودم.....پیشمه؟....هنوز دوسم داره؟"
جیمین: ات.....چیشد؟....چرا گریه میکنی؟
ات: جیمین "با گریه"
جیمین: چیشد؟
ات: "همچنان گریه"
جیمین: ات بگو چیشده نصفه عمر شدم
ات: ه...هوسوک "با هق هق"
جیمین: هوسوک چی؟
ات: "نگاه به جیمین"
جیمین: نکنه....تو...دختر دایی هوسوکی؟
ات: اوهوم "گریه"
جیمین: و....واقعا؟ تو دختر دایی هوسوکی؟
ات: آره....به خاطر اختلاف خانواده هامون از هم جدا شدیم...من....اونو دوسش داشتم.....هنوزم دارم "گریه"
جیمین: پس....تو دختر دایی هوسدکی.....جانگ.ات....اگه هوسوک بشنوه خوشحال میشه.....بزار زنگ بزنم بهش "ناراحت"
هوپی: الو
جیمین: الو هوسوک "ناراحت"
هوپی: چشده جیمین؟
جیمین: حدس بزن کی اینجاس....دختر داییت
هوپی: دختر دایی من؟ ات؟
جیمین: ات که من باهاش تو رابطه بودم....دختر دایی توعه....تو این شکی نیست....بیا خودت ببین
هوپی: صبر کن الان میام
جیمین: "خوب....انگار ات مال من نیست....اون هوسوک رو دوست داره.....هوسوک هم ات رو دوست داره.....از اول معلوم بود که منو ات واسه هم نیستیم.....چطور میتونم ات رو فراموش کنم؟ چجوری عشقی که بهش داشتم رو از بین ببرم؟ عشق من یه عشق یه طرفس💔
خودمم دلم واسه جیمین سوخت😥
¹ یا ² پارت دیگه تا پایانش داره
۱۹.۴k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.