ماه من پارت 9
ماه من پارت 9
______________________♡︎_____________________
وقتی ازدواج میکنیم حس خوبی پیدا میکنم
یکم با خودم کلنجار رفتم
ینی اون واقعا گ**یه؟!
امکان نداره
باید یه سر ببرمش کلینیک
ولی چی بهش بگم اخه
رفتم پایین دیدم داره نقاشی میکشه
رفتم سمتش
×چی میکشی
_خب .... اینا یه سری چیزایی هستن که من یادم میاد
×ببینم
نقاشی هارو برداشتم
یه سری عکس خونه بود و یه مرد که دستش یه گیلاسه و یکی دیگه هم بود
که یه دختر داره گریه میکنه و اونطرف تر آتیش سوزی اتفاق افتاده
ازش پرسیدم:
×واقعا اینا رو یادت اومد
_هممم من یادم میاد که یه مرد همش یه دختر رو اذیت میکنه ینی کی میتونه باشه؟!
فک میکنم پدر یکی از دوستام باشه
×چه خوب که یادت میاد (موهاشو نوازش میکنه )
_اره (ذوق
درسته خوشحال بودم داره یادش میاد ولی خب ... اگه یادش بیاد که من باعثش بودم نابود میشه من بهش گفتم نامزدشم..
×میگم چطوره بریم بیرون
_منم دوس دارم برم توی خونه حوصله برام نموند (خنده خرگوشی
×پس حاضر شو (خنده خرگوشی تر (عرررررر)
((ویو ا/ت ))
یه چیزای یادم میاد صحنه های تاریک
بار .. و یه جای شلوغ و آتیش سوزی ...
بیخیال شدم
بلخره که یادم میاد خب ...
رفتم توی اتاقم و یه لباس خوشگل پوشیدم(عکس میزارم) تا با نامزدم برم بیرون
راستی من حتی اسمشم نپرسیدم ...
ولی خودشم نگفت
بخیال انگار آدمیه که اسمش رو به کسی نمیگه
بعد حاضر شدن رفتم پایین اونم یه ت خوب زده بود
دستمو گرفت و رفتیم بیرون ....
سوار ماشینش شدیم ...
_کجا میریم؟!
×هر جا تو بگی... دوس داری کجا بریم
_نمیدونم .... بنظرم یه کافه ...
×کافه؟! دوس نداری بریم یه رستوران شیک؟!
_نه من یه کافه میشناسم ... در واقع یادمه بریم اونجا ..
× خب .... باشه پس
آدرس رو بهش گفتم و رسیدیم ...
از ماشن پیاده شدم
یه کافه ساده و نقلی بود
با کلی گل های رنگی رنگی ... بوی دلپذیر قهوه و کیک فضا رو پر کرده بود
×جای خوبیه ...
_اره بریم تو
اینبار من دستشو گرفتم و رفتیم تو یه میز
انتخاب کردیم و نشستیم یه زن بهمون نزدیک و
گفت
زنه: چی میل دارید؟!
تا منو دید سیخ شد و گفت
زنه : ........
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
مایل به حمایت
نویسنده:민윤기
______________________♡︎_____________________
وقتی ازدواج میکنیم حس خوبی پیدا میکنم
یکم با خودم کلنجار رفتم
ینی اون واقعا گ**یه؟!
امکان نداره
باید یه سر ببرمش کلینیک
ولی چی بهش بگم اخه
رفتم پایین دیدم داره نقاشی میکشه
رفتم سمتش
×چی میکشی
_خب .... اینا یه سری چیزایی هستن که من یادم میاد
×ببینم
نقاشی هارو برداشتم
یه سری عکس خونه بود و یه مرد که دستش یه گیلاسه و یکی دیگه هم بود
که یه دختر داره گریه میکنه و اونطرف تر آتیش سوزی اتفاق افتاده
ازش پرسیدم:
×واقعا اینا رو یادت اومد
_هممم من یادم میاد که یه مرد همش یه دختر رو اذیت میکنه ینی کی میتونه باشه؟!
فک میکنم پدر یکی از دوستام باشه
×چه خوب که یادت میاد (موهاشو نوازش میکنه )
_اره (ذوق
درسته خوشحال بودم داره یادش میاد ولی خب ... اگه یادش بیاد که من باعثش بودم نابود میشه من بهش گفتم نامزدشم..
×میگم چطوره بریم بیرون
_منم دوس دارم برم توی خونه حوصله برام نموند (خنده خرگوشی
×پس حاضر شو (خنده خرگوشی تر (عرررررر)
((ویو ا/ت ))
یه چیزای یادم میاد صحنه های تاریک
بار .. و یه جای شلوغ و آتیش سوزی ...
بیخیال شدم
بلخره که یادم میاد خب ...
رفتم توی اتاقم و یه لباس خوشگل پوشیدم(عکس میزارم) تا با نامزدم برم بیرون
راستی من حتی اسمشم نپرسیدم ...
ولی خودشم نگفت
بخیال انگار آدمیه که اسمش رو به کسی نمیگه
بعد حاضر شدن رفتم پایین اونم یه ت خوب زده بود
دستمو گرفت و رفتیم بیرون ....
سوار ماشینش شدیم ...
_کجا میریم؟!
×هر جا تو بگی... دوس داری کجا بریم
_نمیدونم .... بنظرم یه کافه ...
×کافه؟! دوس نداری بریم یه رستوران شیک؟!
_نه من یه کافه میشناسم ... در واقع یادمه بریم اونجا ..
× خب .... باشه پس
آدرس رو بهش گفتم و رسیدیم ...
از ماشن پیاده شدم
یه کافه ساده و نقلی بود
با کلی گل های رنگی رنگی ... بوی دلپذیر قهوه و کیک فضا رو پر کرده بود
×جای خوبیه ...
_اره بریم تو
اینبار من دستشو گرفتم و رفتیم تو یه میز
انتخاب کردیم و نشستیم یه زن بهمون نزدیک و
گفت
زنه: چی میل دارید؟!
تا منو دید سیخ شد و گفت
زنه : ........
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
مایل به حمایت
نویسنده:민윤기
۱۰.۹k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.