مافیای جذاب من .
مافیای جذاب من .
ات لباسشو بالا میده و به بچه شیر میده چند دقیقه بعد صدای مکیده شدن سینه ات به گوش تهیونگ میرسه اولش خودش رو کنترل می کنه ولی بعد از چند لحظه دیگه تحمل نمی کنه و بچه رو از ات میگیره
+بدش به من ببینم نم یخواد تو شیرش بدی .
_نکنه می خوای تو بش بدی ؟
+ات پرو نشو نمی خوام کسی جز من مزه تورو بچشه فهمیدی تو فقط مال منی مال منننن
_تهیونگ اروم باش اون پسر خودته
+ربطی ندارع
و با عصبانیت بیرون میره و رو به بچه میگه
+هوی پدر سگ اونا مال منه فهمیدی حق نداری بخوریشون
_پرستار سمت تهیونگ میره و میگه که
پرستار :اقا ببخشید خیلی معذرت می خوایم بچه شما با بچه اتاق بقلی جابه جا شده متاسفم اگر میشه بچه رو برگردونیت به پدر مادرش و همراه من بیاید
ویو تهیونگ
وایسا ببنیم یعنی این طوله مال من بود و سینه های ات رو خورد اعییی مادر جنده
پرستار :اقا همراه من بیاید
تهیونگ بچه خودش و ات رو میگیره و برمیگرده پیش ات
+ات اتتتتتتتتتت (داد )
_بله ؟؟(دلشوره )
+پدسگ یلنی تو نفهیمیدی اون بچه تو نیست سریع سینتو در اوردی وارد دهنش کردی ؟
_چی ؟؟؟؟
+پیچ پیچی . ات به خدا یه بار دیگه فقط یه بار دیگه ببینم گذاشتی این بچه یا هرکس دیگه بهت دست بزنه یا بخواد سینه هاتو بخوره هاااا خار و مادرش رو ......
_باشه تهیونگ اروم باش خودت گفتی اون بچه گشنس بهش شیر بدم
+من گوه خوردم خوبه؟
_باشه حالا بیا بریم خونه
رسیدن خونه
+ات برو تو اتاق تا من بیام
_باشه بچه رو بده
+نه خیر بچه پیش اجوما میمونه
ویو ات
یا خدا فقط اونی که تو ذهنمه نباشهه
تهیونگ بعد از چند دقیقه وارد اتاق میشه
+بخواب رو تخت سریع
_تهیونگ من تازه زایمان کردم
اروم اروم نزدیک ات میشه و میگه
+با اعصاب من بازی نکن بهت گفتم به حرفو یه بار میزنم میگم بخواب رو تخت بگو چشم و تمامم
_ب.با.باشه (ترسیده)
+نشنیدم ؟
_چ.چ.چشم
+خوبه حالا زود باش
می خوابه رو تخت و
بسم الله 😁
ات لباسشو بالا میده و به بچه شیر میده چند دقیقه بعد صدای مکیده شدن سینه ات به گوش تهیونگ میرسه اولش خودش رو کنترل می کنه ولی بعد از چند لحظه دیگه تحمل نمی کنه و بچه رو از ات میگیره
+بدش به من ببینم نم یخواد تو شیرش بدی .
_نکنه می خوای تو بش بدی ؟
+ات پرو نشو نمی خوام کسی جز من مزه تورو بچشه فهمیدی تو فقط مال منی مال منننن
_تهیونگ اروم باش اون پسر خودته
+ربطی ندارع
و با عصبانیت بیرون میره و رو به بچه میگه
+هوی پدر سگ اونا مال منه فهمیدی حق نداری بخوریشون
_پرستار سمت تهیونگ میره و میگه که
پرستار :اقا ببخشید خیلی معذرت می خوایم بچه شما با بچه اتاق بقلی جابه جا شده متاسفم اگر میشه بچه رو برگردونیت به پدر مادرش و همراه من بیاید
ویو تهیونگ
وایسا ببنیم یعنی این طوله مال من بود و سینه های ات رو خورد اعییی مادر جنده
پرستار :اقا همراه من بیاید
تهیونگ بچه خودش و ات رو میگیره و برمیگرده پیش ات
+ات اتتتتتتتتتت (داد )
_بله ؟؟(دلشوره )
+پدسگ یلنی تو نفهیمیدی اون بچه تو نیست سریع سینتو در اوردی وارد دهنش کردی ؟
_چی ؟؟؟؟
+پیچ پیچی . ات به خدا یه بار دیگه فقط یه بار دیگه ببینم گذاشتی این بچه یا هرکس دیگه بهت دست بزنه یا بخواد سینه هاتو بخوره هاااا خار و مادرش رو ......
_باشه تهیونگ اروم باش خودت گفتی اون بچه گشنس بهش شیر بدم
+من گوه خوردم خوبه؟
_باشه حالا بیا بریم خونه
رسیدن خونه
+ات برو تو اتاق تا من بیام
_باشه بچه رو بده
+نه خیر بچه پیش اجوما میمونه
ویو ات
یا خدا فقط اونی که تو ذهنمه نباشهه
تهیونگ بعد از چند دقیقه وارد اتاق میشه
+بخواب رو تخت سریع
_تهیونگ من تازه زایمان کردم
اروم اروم نزدیک ات میشه و میگه
+با اعصاب من بازی نکن بهت گفتم به حرفو یه بار میزنم میگم بخواب رو تخت بگو چشم و تمامم
_ب.با.باشه (ترسیده)
+نشنیدم ؟
_چ.چ.چشم
+خوبه حالا زود باش
می خوابه رو تخت و
بسم الله 😁
۱۲.۵k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.