دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت۸۷🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
که پدرم اومد تو و گفت لی: خب خب ببینم دختر نقشه رو آوردی با عصبانیت بلند شدم که بزنم تو د.هنش که یوری دستمو گرفت کوک: انقدر کثافتی که با اینکه میبینی حالش بده بازم به فکر خودتی یوری: بسته من فقط تونستم این کاغذ رو بدست بیارم بیا ببین همونیه که میخواستی کاغذ رو داد دست بابام بابام ی نگاه به اون کاغذ کرد و گفت لی: خودشه بهت تبریک میگم دختر چون دو روز بعد تو با کوک عروسی میکنی یوری و کوک: چی لی: همینی که هست روز خوش و رفت وادفاز من که از خدامه هرچه سریع تر یوری رو مال خودم کنم ولی چه سریع گفت یوری: چیشد...یعنی الان من و تو باهم ازدواج میکنیم😳 کوک: ارع کوچولو ی چند دقیقه بهم زل زد بعد رفت زیر پتو و گفت یوری: عرررررر کوک مال من شدددد (با ذوق) کوک:😂😂 رفتم کاراش رو کردم باهم از بیمارستان رفتیم بیرون باید یزره استراحت کنیم بریم دنبال کارای عروسی وقتی از خواب بیدار شدیم راه افتادیم به سمت فروشگاه لباس عروسی اول میخواستم برای یوری رو انتخاب کنم اون برای منو منم برای اونو والا هرچی لباس میپوشید همشون بهش میومد منم هی برای اینکه پرو نشه بهش گیر میدادم که این بهت نمیاد یقش بازه و اینجور چیزا رفت تو دوباره لباس بپوشه (اسلاید بعد لباس عروسی یوری)منتظر بودم که یوری اومد یلحظه محوش شدم فکر کنم دیگه واقعا دیوونش شدم چه فرشته ای شده بود ولی باز کوچولوعه منه یوری: کوک بنظرت این خوبه نیای بگی این بازه این بهت نمیاد گگگگ الو کوک کجایی کوک: اع نه این عالیههه خیلی خوشگله یوری: منظورت اینه که من خوشگلم ارع کوک: نه منظورم لباسه یوری: بیشعول بلو باهات قهلم کوک: نخیرم منظورم اینه که تو این لباسو خوشگل کردی یوری: خیلی زبون بازی 😂 خب حالا بریم برای تورو انتخاب کنیم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❣️🫂⛓️
⛓️🔗پارت۸۷🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
که پدرم اومد تو و گفت لی: خب خب ببینم دختر نقشه رو آوردی با عصبانیت بلند شدم که بزنم تو د.هنش که یوری دستمو گرفت کوک: انقدر کثافتی که با اینکه میبینی حالش بده بازم به فکر خودتی یوری: بسته من فقط تونستم این کاغذ رو بدست بیارم بیا ببین همونیه که میخواستی کاغذ رو داد دست بابام بابام ی نگاه به اون کاغذ کرد و گفت لی: خودشه بهت تبریک میگم دختر چون دو روز بعد تو با کوک عروسی میکنی یوری و کوک: چی لی: همینی که هست روز خوش و رفت وادفاز من که از خدامه هرچه سریع تر یوری رو مال خودم کنم ولی چه سریع گفت یوری: چیشد...یعنی الان من و تو باهم ازدواج میکنیم😳 کوک: ارع کوچولو ی چند دقیقه بهم زل زد بعد رفت زیر پتو و گفت یوری: عرررررر کوک مال من شدددد (با ذوق) کوک:😂😂 رفتم کاراش رو کردم باهم از بیمارستان رفتیم بیرون باید یزره استراحت کنیم بریم دنبال کارای عروسی وقتی از خواب بیدار شدیم راه افتادیم به سمت فروشگاه لباس عروسی اول میخواستم برای یوری رو انتخاب کنم اون برای منو منم برای اونو والا هرچی لباس میپوشید همشون بهش میومد منم هی برای اینکه پرو نشه بهش گیر میدادم که این بهت نمیاد یقش بازه و اینجور چیزا رفت تو دوباره لباس بپوشه (اسلاید بعد لباس عروسی یوری)منتظر بودم که یوری اومد یلحظه محوش شدم فکر کنم دیگه واقعا دیوونش شدم چه فرشته ای شده بود ولی باز کوچولوعه منه یوری: کوک بنظرت این خوبه نیای بگی این بازه این بهت نمیاد گگگگ الو کوک کجایی کوک: اع نه این عالیههه خیلی خوشگله یوری: منظورت اینه که من خوشگلم ارع کوک: نه منظورم لباسه یوری: بیشعول بلو باهات قهلم کوک: نخیرم منظورم اینه که تو این لباسو خوشگل کردی یوری: خیلی زبون بازی 😂 خب حالا بریم برای تورو انتخاب کنیم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ❣️🫂⛓️
۱۲.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.