Pt22
بعد از کلی شلنگ تخته بلاخره اومدن نشستن یونگی: یادم باشه این رقص ب بقیه اعضا هم یاد بدم دوبارع قاشق چرخید افتاد ب یونگی پدرام پدرام : جرعت حیقیقت یونگی: حقیقت پدرام: تا ب حال شده وسط کنسرت دسشویی لازم بشی یونگی: جان؟ عباس اقا: مثانه دامادم عین سنگ سفته خیلی راحت میشه خودشو کنترل کنه یونگی: جرعت پدرام : ظرفا بشور (🙂💔انگار اسیریه دخترت داماد اورده ن خدمت کار ) پدرام: همین ک هس( اینم دیالوگ یکی از رفیقامه) یونگی بلند شد رف اشپز خونه { از زبان یونگی} رفتم اشپز خونه ظرفا رو ریختم تو سینک مث اون لوله ای ک تو حموم بود ی لوله دیگ هم اینجا بود ک سرش ی جوراب اویزن بود البته فک کنم اونی ک تو حموم بود مردونه بود این یکی زنونه ی اسکاج شل ول اونجا بود ورداشتمش روش یکم تاید ریختم شروع ب شستن ظرفا کردم وسطلش بودم ک حس کردم پام دارع خیس میشه یونگی: این دیگ چیه؟ نگاه کردم دیدم از پایین ظرف شویی دارع اب میریزه بیرون یونگی: واتتتتتتتتت یعنی چی در ظرف شویی باز کردم ک یهو اب با فشار باچید روم لوله ی صداهای عجیب غریبی از خودش دراورد( خیلی مسئله ساده ای جنگل امازون باید بیاد پیش خونه عباس اقایینا شاگردی کنه) فک کنم دسشویی داش در حد انفجار بود الان خودشو خالی کرد دارع اخیش راحت شدم میگه
۱۰.۲k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.