ذکر پابوس شما از لب باران می ریخت
ذکر پابوس شما از لب باران می ریخت
ابر هم زیر قدمهای شما جان می ریخت
هر چه درد است به امیّد دوا آمده بود
از کفِ دست دعای همه درمان می ریخت
عطر در عطر در ایوان حرم می پیچید
بر سر دوش همه زُلف پریشان می ریخت
نور در آینه های حَرَمت گُل می کاشت
از نگاه در و دیوار گُلستان می ریخت
روی انگشت همه شوق دعا پَر می زد
از ضریح دِلتان آیه احسان می ریخت
چشم در قاب مفاتیح تو را خط می بُرد
روی اسلیمی لب نام تو طوفان می ریخت
روز بر قامت خورشید فلک،شب در ماه
نور از چشمه خورشید خراسان می ریخت
🔸 شاعر:
غلامرضا_شکوهی
ابر هم زیر قدمهای شما جان می ریخت
هر چه درد است به امیّد دوا آمده بود
از کفِ دست دعای همه درمان می ریخت
عطر در عطر در ایوان حرم می پیچید
بر سر دوش همه زُلف پریشان می ریخت
نور در آینه های حَرَمت گُل می کاشت
از نگاه در و دیوار گُلستان می ریخت
روی انگشت همه شوق دعا پَر می زد
از ضریح دِلتان آیه احسان می ریخت
چشم در قاب مفاتیح تو را خط می بُرد
روی اسلیمی لب نام تو طوفان می ریخت
روز بر قامت خورشید فلک،شب در ماه
نور از چشمه خورشید خراسان می ریخت
🔸 شاعر:
غلامرضا_شکوهی
۱.۴k
۱۲ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.