جیمین و دخترا پارت ۲۷💜
$ خدافظ * خدافظ . بدویین لباس بپوشین باید بریم رزی : ولی بابا من خستم خوابم میاد * تو ماشین می خوابی رزا : بابا منم گشنمه * یه چیزی میخرم میخوریم فقط زود باشید باید بریم. بالاخره آماده شدن و راه افتادیم سمت کمپانی
* سلام به همگی دخترا : سلام اعضا : سلام کوک : چه خوش تیپ شدین ست پدر و دختری زدین * بله چی فکر کردی وی : حسودیم شد رزی : خوب من دختر شما هم هستم میتونیم با هم ست کنیم وی : ارههه ، معلومه که هستی * نخیر تو فقط دختر منی بعد گرفتم و قلقلکش دادم، کلی خندید رزی : ولی عمو وی بچه نداره نمیشه هم دختر شما باشم هم دختر عمو وی؟ همه زدن زیر خنده جین : وی باید برات استین بالا بزنم وی : نه نمی خوام رزی دختر منه به هیچ کس نمی دمش بعد رزی رو گرفت بغلش و دوید از اتاق بیرون
* سلام به همگی دخترا : سلام اعضا : سلام کوک : چه خوش تیپ شدین ست پدر و دختری زدین * بله چی فکر کردی وی : حسودیم شد رزی : خوب من دختر شما هم هستم میتونیم با هم ست کنیم وی : ارههه ، معلومه که هستی * نخیر تو فقط دختر منی بعد گرفتم و قلقلکش دادم، کلی خندید رزی : ولی عمو وی بچه نداره نمیشه هم دختر شما باشم هم دختر عمو وی؟ همه زدن زیر خنده جین : وی باید برات استین بالا بزنم وی : نه نمی خوام رزی دختر منه به هیچ کس نمی دمش بعد رزی رو گرفت بغلش و دوید از اتاق بیرون
۱۰.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.