⚪i ran away from my mafia boss ⚪
Part 1
سلام من ات هستم 24 سالمه خانواده من وضیعت مالی خوبی ندارند و در بدبختی زندگی میکنیم .
صبح :
از خواب بیدار شدم و دست و صورتمو شستم و رفتم بیرون به مادرم سلام کردم و صبحانه خوردم و رفتم اماده شدم لباسامو عوض کردم و لباس کارمو پوشیدم
من توی یک رستوران کار میکردم چون پول خوبی میداد و رئیس اونجا فرد خوبی بود چون وضعیت مالی خوبی نداشتیم و به همین خاطر من تا دبیرستان مدرسه رفتم به خودم امدم و میز هارا پاک کردم و رفتم پیش بند بستم امشب یه مهمون مهم میومد اینجا
شب شد کل رستوران از ساعت 7 به بعد رزرو بود من استرس داشتم چون میگفتن فرد خیلی مهمیه ساعت موعود شد
یه لیموزین سیاه بزرگی جلوی رستوران نگه داشت بادیگارد ها از ماشین پیاده شدند شیش تا بودند تعجب کردم اخه هرکی اونجا میومد بیشتر دو بادیگارد نداشت تا ناگهان در باز شد و فردی که پیاده شد وای نه امکان نداشت اون...
سلام من ات هستم 24 سالمه خانواده من وضیعت مالی خوبی ندارند و در بدبختی زندگی میکنیم .
صبح :
از خواب بیدار شدم و دست و صورتمو شستم و رفتم بیرون به مادرم سلام کردم و صبحانه خوردم و رفتم اماده شدم لباسامو عوض کردم و لباس کارمو پوشیدم
من توی یک رستوران کار میکردم چون پول خوبی میداد و رئیس اونجا فرد خوبی بود چون وضعیت مالی خوبی نداشتیم و به همین خاطر من تا دبیرستان مدرسه رفتم به خودم امدم و میز هارا پاک کردم و رفتم پیش بند بستم امشب یه مهمون مهم میومد اینجا
شب شد کل رستوران از ساعت 7 به بعد رزرو بود من استرس داشتم چون میگفتن فرد خیلی مهمیه ساعت موعود شد
یه لیموزین سیاه بزرگی جلوی رستوران نگه داشت بادیگارد ها از ماشین پیاده شدند شیش تا بودند تعجب کردم اخه هرکی اونجا میومد بیشتر دو بادیگارد نداشت تا ناگهان در باز شد و فردی که پیاده شد وای نه امکان نداشت اون...
۸۳۵
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.