مافیای سفید p4

دست و پامو باز کرد فک کردم میخواد آزادم کنه ولی برعکس پرتم کرد سمت دیوار و خون بالا اوردم
/ اینطوری نمیشه باید بگم اعدامت کنن
خون دور دهنم رو پاک کردم _باشه
/ (تعجب) تو یه دختری واست زندگیت مهم نیست؟؟
_ نه چون دیگه حسرتی ندارم برای زنده بودن(یه لبخند پر درد میزنه و یه قطره اشک میریزه)
(میره بیرون)
هنوز خون بالا میوردم

ویوو گوجووووو

دلم به حالش سوخت آخه انقد آخه نترس مخصوصا یه دختر خیلی عجیبه برای اولین بار دلم برای یه قربانی سوخت

ویوو ا/ت

اه دیگه گریه بسه مثل شاسگولا بعدم کلا از عشق و عاشقی خوشم نمیاد فقط کراشم بود و هس همین و بس
خون تو دهنمو قورت دادم وایی نمیدونستم خون انقد خوشمزش یادم باشه بیشتر خودمو زخمی کنم

ادامه دارععععع
دیدگاه ها (۳)

مافیای سفید p5

مافیای سفید p6

رمان مافیای سفید p3

مافیای سفید p2

نام فیک: عشق مخفیPart: 51ویو ات*ات. بهتره بگردم خونه*توی مغز...

p³⁹قسمت ۳۹ : آخرین جنگویو وی (تهیونگ)شب حمله رسید.آسمون سیاه...

p³⁹قسمت ۳۹ : آخرین جنگویو وی (تهیونگ)شب حمله رسید.آسمون سیاه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط