شاگرد انتقالی پارت3
با او دست دادم و گفتم:
ا/ت: حتما! خوش حال می شم با هم دوست بشیم!
مایکی:خوبه!
مدرسه تمام شد زنگ زده شد همه ی بچه ها از مدرسه خارج شدند من هم در حال خارج شدن از مدرسه بودم که دیدم آنطرف مایکی با چند پسر دیگر حرف می زند یکی از آنها قد بلند و تتوی اژدها داشت یکی از آنها کمی چاق بود و یک زخم روی لب داشت مایکی در حال صحبت به من اشاره می کرد و بعد رو به من کرد و فریاد زد:
مایکی:ا/ت چانننن!
وبا دستش اشاره کرد که به پیش آنها بروم چند دختر پشت سر من پچ پچ می کردند و می خندیدند.
من هم بهآنها توجهی نکردم و پیش مایکی و دوستانش رفتم دوستان مایکی از من خیلی بلند تر بودند و همگی لبخندی رو مخ بر لب داشتند که یکی از آنها که موهای کوتاه سیاهی داشت روبه من گفت.
باجی: خب ا/ت چند سالته؟
ا/ت: حتما! خوش حال می شم با هم دوست بشیم!
مایکی:خوبه!
مدرسه تمام شد زنگ زده شد همه ی بچه ها از مدرسه خارج شدند من هم در حال خارج شدن از مدرسه بودم که دیدم آنطرف مایکی با چند پسر دیگر حرف می زند یکی از آنها قد بلند و تتوی اژدها داشت یکی از آنها کمی چاق بود و یک زخم روی لب داشت مایکی در حال صحبت به من اشاره می کرد و بعد رو به من کرد و فریاد زد:
مایکی:ا/ت چانننن!
وبا دستش اشاره کرد که به پیش آنها بروم چند دختر پشت سر من پچ پچ می کردند و می خندیدند.
من هم بهآنها توجهی نکردم و پیش مایکی و دوستانش رفتم دوستان مایکی از من خیلی بلند تر بودند و همگی لبخندی رو مخ بر لب داشتند که یکی از آنها که موهای کوتاه سیاهی داشت روبه من گفت.
باجی: خب ا/ت چند سالته؟
۳.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.