پارت 8
پارت 8
ا/ت: یه لبخند ریزی بهش زدم و صدای در بیرون اومد
تانو: اهااا ا/ت اربابب ارباب اومد بریم پیشوازش
باهم میرین دم در و ارباب وارد میشه
تانو: سلام ارباب خوش اومدین خدمتکارای دیگه عم میگن....
ا/ت: سل.. سلام اا... ارباب خو.. خوش اومدین
ارباب سر تا پا بهت نگا میکنه و با خجالت سرتو میندازی پایین چون لباست کوتاه بود
بعد ارباب بدون اینکه جواب سلامارو بده میره
بعد پشت سرش بادیگارداش یه دختر و میبرن اتاقش
تانو:(با صدای اروم تو گوشت) ببین کار تو اینه خب؟ فردا صبح که ارباب و این دختر رفتن میری لحاف..... عوض میکنی
ا/ت: چ.. چشم
همینجوری داشتیم به رفتنشون نگا میکردیم که دخترع بیهوش میشه
یکی از بادیگاردا: ارباب
ارباب بر میگرده و دختره رو میبینه و میره سمتش و بغلش میکنه میبیره تو اتاقش
ا/ت:
نمیدونستم چرا ولی وقتی بغلش کرد حس عجیبی داشتم انگ... انگار نه نهه
و میری تو اتاقت و دراز میکشی رو تخت چشاتو ارون اروم میبندی کم کم داشت خوابت میبرد که!
صدای جیغ اومد
مثل جت بلند شدی و رفتی بیرون همه خدمتکاری جم شده بودن صدا از اتاق ارباب میومد
تانو اومد
تانو: برین اتاقاتون برین ببینم...(با عصبانیت)
میری اتاقت و دیگه خوابت نمیومد تصمیم گرفتی بری حموم
تو حموم بودی که داشتی در میومدی لیز میخوریو میوفتی زمین و سرت ضربه میبینه و چشات سیاهی میره....
(وقتی داشتی میوفتادی حوله تنپوش تنت بود)
خانم تانو:
داشتم از جلوی اتاق ا/ت رد میشدم
این صدای چی بود!
اومدم در و باز کنم ولی قفل بود
ا/ت حالت خوبه؟ ا/تتت؟ این در و باز کن محکم به در میزدم
به این دختر یچیزی شده اسمشو همش داد میزدم ولی جوابی نداشت
و همه دور اتاق جم شده بودن
شرط: 25 تا لایک 30 تا کامنت یا بیشتر
ا/ت: یه لبخند ریزی بهش زدم و صدای در بیرون اومد
تانو: اهااا ا/ت اربابب ارباب اومد بریم پیشوازش
باهم میرین دم در و ارباب وارد میشه
تانو: سلام ارباب خوش اومدین خدمتکارای دیگه عم میگن....
ا/ت: سل.. سلام اا... ارباب خو.. خوش اومدین
ارباب سر تا پا بهت نگا میکنه و با خجالت سرتو میندازی پایین چون لباست کوتاه بود
بعد ارباب بدون اینکه جواب سلامارو بده میره
بعد پشت سرش بادیگارداش یه دختر و میبرن اتاقش
تانو:(با صدای اروم تو گوشت) ببین کار تو اینه خب؟ فردا صبح که ارباب و این دختر رفتن میری لحاف..... عوض میکنی
ا/ت: چ.. چشم
همینجوری داشتیم به رفتنشون نگا میکردیم که دخترع بیهوش میشه
یکی از بادیگاردا: ارباب
ارباب بر میگرده و دختره رو میبینه و میره سمتش و بغلش میکنه میبیره تو اتاقش
ا/ت:
نمیدونستم چرا ولی وقتی بغلش کرد حس عجیبی داشتم انگ... انگار نه نهه
و میری تو اتاقت و دراز میکشی رو تخت چشاتو ارون اروم میبندی کم کم داشت خوابت میبرد که!
صدای جیغ اومد
مثل جت بلند شدی و رفتی بیرون همه خدمتکاری جم شده بودن صدا از اتاق ارباب میومد
تانو اومد
تانو: برین اتاقاتون برین ببینم...(با عصبانیت)
میری اتاقت و دیگه خوابت نمیومد تصمیم گرفتی بری حموم
تو حموم بودی که داشتی در میومدی لیز میخوریو میوفتی زمین و سرت ضربه میبینه و چشات سیاهی میره....
(وقتی داشتی میوفتادی حوله تنپوش تنت بود)
خانم تانو:
داشتم از جلوی اتاق ا/ت رد میشدم
این صدای چی بود!
اومدم در و باز کنم ولی قفل بود
ا/ت حالت خوبه؟ ا/تتت؟ این در و باز کن محکم به در میزدم
به این دختر یچیزی شده اسمشو همش داد میزدم ولی جوابی نداشت
و همه دور اتاق جم شده بودن
شرط: 25 تا لایک 30 تا کامنت یا بیشتر
۳۱.۸k
۲۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.