خون آشام بسکتبالیست 5
ویو ا.ت
زنگ خورد . معلم تاریخ اومد . انقدر حرف زددددددد . بعد از پایان کلاس ، سوار دوچرخه ام شدم که یهو بورام جلوم وایساد و گفت : خواب های خوبی ببینی .
و چشمام سیاهی رفت
ویو ادمین :
دوستای بورام ، ا.ت رو بیهوش کردند و همین جوری ولش کردن. کارشونه دیگه
ویو شوگا
داشتم با ماشینم دور می زدم که دیدم ی دختر روی زمین افتاده ، از ماشینم پیاده شدم ، و به سمت اون دختر رفتم فهمیدم بی هوش شده . بغلش کردم و داخل ماشین گزاشتمش و به سمت خانه حرکت کردم .
✨✨✨✨✨✨✨
مرسی که تا اینجا همراهم بودی و از این فیک حمایت کردی 🍁
زنگ خورد . معلم تاریخ اومد . انقدر حرف زددددددد . بعد از پایان کلاس ، سوار دوچرخه ام شدم که یهو بورام جلوم وایساد و گفت : خواب های خوبی ببینی .
و چشمام سیاهی رفت
ویو ادمین :
دوستای بورام ، ا.ت رو بیهوش کردند و همین جوری ولش کردن. کارشونه دیگه
ویو شوگا
داشتم با ماشینم دور می زدم که دیدم ی دختر روی زمین افتاده ، از ماشینم پیاده شدم ، و به سمت اون دختر رفتم فهمیدم بی هوش شده . بغلش کردم و داخل ماشین گزاشتمش و به سمت خانه حرکت کردم .
✨✨✨✨✨✨✨
مرسی که تا اینجا همراهم بودی و از این فیک حمایت کردی 🍁
۲.۸k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.